ورود به آوانگارد

از مرغ سرکنده تا ستاره‌ی هالیوود

نقد و مرور کتاب پسر عزیز: خاطرات آل پاچینو

گروه مترجمان
جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳

در حالی که نام آل پاچینو[1] از آهنگ آل جولسون[2] با همین عنوان گرفته شده است، نام مستعار او «پسر سانی»[3] است. آل پاچینو این خاطرات خوب را از سال 1943 هنگامی که سه ساله است آغاز می‌کند؛ درست زمانی که مادرش، رز جرارد پاچینو[4]، یک کارگر زیبا و حساس کارخانه است، او را به‌طور غیرقانونی به نمایشگاه‌های محلی اکران فیلم می‌برد و در آنجا آن‌ها با هم از دیدن داستان‌هایی که بر روی صفحه‌ی بزرگ نقره‌ای نمایش داده می‌شوند، بسیار لذت می‌برند؛ چراکه زندگی خود‌شان بسیار تاریک است و غرق شدن در همچین داستان‌هایی بسیار شیرین به نظر می‌رسد. پدر و مادر آلفردو هنگامی که او تنها دو سال داشت از هم جدا شده بودند و از آن‌جایی که پدرش، سال پاچینو[5]، پس از آن مجدداً ازدواج کرد، رز آلفردوی کوچک را به برانکس جنوبی[6] برد تا با والدینش زندگی کنند. در آن سال‌ها، سانی از نقش تأمین‌کننده و محافظ مادرش بودن لذت می‌برد، برای مادرش از داروخانه دارو می‌خرید و سر کارگران ساختمانی فریاد می‌زد.

روایت پاچینو از خیابان‌های نیویورک پس از جنگ به طرز شگفت‌انگیزی سینمایی است. او ما را با گروه بچه‌های سرسخت خود آشنا می‌کند، بچه‌هایی به نام‌های کلیفی[7]، بروس[8] و پیتی[9] که مدرسه را ترک می‌کنند تا در قسمت‌های متروکه‌ی شهر بازی کنند یا به فاضلاب‌های شهر رفته و مشغول شکار هر چیز براقی که مانند ماهی است شوند، بلکه بتوانند آن‌ها را به قیمت یک سکه بفروشند. آن‌ها نمی‌توانند به پیشاهنگی‌ها[10] بپیوندند، بنابراین بچه‌هایی که می‌توانند را کتک می‌زنند؛ همان‌هایی را که خوش شانس هستند، با دو والدین هوشیار و پدری که کار دارد. پاچینو می‌گوید تنها به لطف مراقبت و توجه مادرش، رز است که او مانند دوستانش به پایان نمی‌رسد، وگرنه که تمام هم‌سن‌وسالانش در سی سالگی به دلیل «اعتیاد به مواد مخدر» مرده‌اند. با تشویق مادرش و تمایل خودش، او شروع به دکلمه‌خوانی دیالوگ‌های ری میلند[11] در فیلم تعطیلی از دست رفته[12] کرد و سپس به دلیل استعداد و توانایی بالایش، توانست سهمیه‌ای در دبیرستان هنرهای نمایشی نیویورک[13] که دقیقاً در اطراف آپارتمان مسکونی خودشان بود، بگیرد.

پاچینو حرفه‌ی خود را در تئاترهای خارج از برادوی[14] شروع کرد؛ جایی که گاهی اوقات نامی مطلوب به دست می‌آورد، اما اغلب در آن‌جا نام‌های نامطلوبی به او نسبت داده می‌شد.

او هم یک مرغ سرکنده و هم یک ستاره‌ی مطلق است. وقتی بعد از یک اجرای خاص خوب، یکی از تماشاچیان به او می‌گوید: «هی بچه، تو مارلون براندو[15] بعدی هستی»، پاچینو نمی‌داند که تماشاچی درباره‌‌‌‌ی چه کسی صحبت می‌کند. بنابراین زمانی که او پس از یک سال مدرسه را ترک می‌کند، این موضوع کمتر از آن چیزی که فکر می‌کنید برایش اهمیت داشته است؛ چرا که مادرش، رز به او نیاز دارد. آلفردو باید کارش را شروع می‌کرد تا بتواند هزینه‌ی درمان‌های الکتروشوک[16] و باربیتورات‌هایی[17] را که برای سلامت روان مادرش نیاز است، بپردازد. تمام اوقات فراغت سانی اکنون در کتابخانه‌های عمومی می‌گذرد و آثار چخوف،[18] همینگوی[19] و اودتس[20] را آنقدر می‌خواند که احساس می‌کند دنیای آن‌ها را برای همیشه می‌شناسد. او متوجه می‌شود که مادرش، رز، به عنوان یک شخصیت شکننده و غیرقابل‌کنترل، می‌توانست مستقیماً از آثار تنسی ویلیامز[21] خارج شده باشد؛ در نهایت هم رز درست مانند ویلیامز بر اثر مصرف تصادفی و بیش از حد مواد مخدر درگذشت. سال 1962 بود و سانی فقط 22 سال داشت.

اوضاع هم بهتر می‌شود و هم بدتر می‌شود. سانی اتاقی با مارتین شین[22] اجاره می‌کند، نوجوان دیگری که آشکارا دست خدا بر سر اوست و بسیار خوشبخت است. او حرفه‌اش را در تئاترهای خارج از برادوی می‌آموزد و در آنجا گاهی اوقات نقدهای مطلوبی را به دست می‌آورد، اما به همان اندازه با جمله‌‌های دیگری همچون «از آل پاچینو دوری کنید، او تنها چیزی است که این نمایشنامه را پایین می‌آورد» مواجه می‌شود. البته آنچه خواننده منتظر آن است، لحظه‌ای در سال 1972 است که فرانسیس فورد کاپولا[23] او را از شرایط عادی بیرون می‌کشد تا در فیلم پدرخوانده،[24] بازی کند. استودیو قبل از او جک نیکلسون[25] را برای آن نقش می‌خواست، اما وقتی پاچینو متوجه می‌شود که پدربزرگش، پدر رز، در یک شهر سیسیلی به نام کورلئونه[26] به دنیا آمده است، او را انتخاب می‌کنند و همین باعث می‌شود که سرنوشت او تغییر ‌کند.

شما می‌توانید بگویید که ادامه‌ی داستان آنقدر شناخته شده است که نیاز به بازگو ندارد، اگرچه در حقیقت نمی‌توان دقیقاً گفت که پس از آن چه اتفاق‌هایی افتاد. پاچینو زمان بیشتری را صرف فیلم‌هایی می‌کند که جواب نداده‌اند تا فیلم‌هایی که موفق بوده‌اند. در حالی که از نپذیرفتن نقش هان سولو[27] در جنگ ستارگان[28] پشیمان نیست، اما تعجب می‌کند که چرا برای ساختن فیلم‌های ناموفقی‌ مانند فیلم بابی دیرفیلد[29] و فیلم انقلاب[30] از هیو هادسن[31] که هر دوی این‌ها کار او را مختل کردند، سخت جنگید.

«آل پاچینو به همان اندازه که برای بزرگترین و بهترین شاهکارهایش وقت می‌گذارد، برای فیلم‌هایی که در نهایت شکست خورده‌اند نیز وقت گذاشته است.»

پس هرگز شغل برای او اهمیت چندانی نداشته است و پول نیز اهمیتی نداشته است.در یک نقطه او بدون این‌که حتی بفهمد چگونه، پنجاه میلیون دلار از دست می‌دهد. سپس اعتیاد به الکل سروقتش می‌آید که به گفته‌ی خودش او را از درد طولانی از دست دادن مادرش نجات داد. بدون مشروبات الکلی، او آن‌قدر دیوانه می‌شد که با مادرش تا بیمارستان روانی بلوو[32] می‌رفت. آلفردو سپس برای چندین دهه هفته‌ای پنج بار به تراپی می‌رود تا مراحل درمان خود را کامل کند و حالش بهتر شود.

این اثر همچنین ممکن است انتخاب‌های شگفت‌انگیز و عالی او در شرکای عاشقانه‌اش را توضیح دهد؛ رابطه‌ای با بازیگر آمریکایی تئاتر، تلویزیون و سینما، جیل کلایبورگ[33] که نزدیک بود به ازدواج ختم شود، روابط طولانی با بازیگر، کارگردان و تهیه‌کننده‌ی آمریکایی برنده‌ی جایزه‌ی اسکار، دایان کیتن[34] و بازیگر مطرح آمریکایی، تیوزدی ولد[35] .. و سپس در سال 2023، پاچینو برای چهارمین بار با تهیه‌کننده‌ای به نام نور الفلاح پدر می‌شود. رومن پاچینو[36] کوچک است و هنوز پوشک می‌‌پوشد، اما پدر 84 ساله‌اش در حال تصور روزی است که سعی خواهد کرد توضیح دهد که بزرگ شدن در برانکس در دهه‌ی 1940 چگونه بوده است. او معتقد است که این، به اندازه‌ی زندگی الیور توئیست[37] در لندن مضحک به نظر می‌رسد.


منبع: theguardian


مترجم: نگار فیروزخرمی


[1]- Al Pacino

[2]- Al Jolson

[3]- Sonny Boy

[4]- Rose Gerard Pacino

[5]- Sal Pacino

[6]- South Bronx

[7]- Cliffy

[8]- Bruce

[9]- Petey

[10]- Scouts: پیشاهنگی که به عنوان جنبش پیشاهنگی نیز شناخته می‌شود، یک جنبش اجتماعی جوانان در سراسر جهان است که از روش پیشاهنگی استفاده می‌کند، یک برنامه‌ی آموزش غیررسمی با تأکید بر فعالیت‌های عملی در فضای باز، از جمله کمپینگ، صنایع چوبی، آبزیان، پیاده‌روی، کوله‌پشتی و ورزش. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[11]- Ray Milland

[12]- The Lost Weekend

[13]- New York’s High School of Performing Arts.

[14]- Off-off-Broadway: تئاترهای خارج از برادوی، تئاترهایی در شهر نیویورک هستند که از تئاترهای برادوی بسیار کوچکتر بوده و معمولاً به انداره‌ی کمتر از 100 صندلی ظرفیت دارند. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[15]- Marlon Brando: مارلون براندو جونیور (زاده ۳ آوریل ۱۹۲۴ – درگذشته ۱ ژوئیه ۲۰۰۴) یک هنرپیشه‌ی اهل ایالات متحده آمریکا بود. براندو که به طور گسترده به عنوان یکی از بزرگترین بازیگران سینمای قرن بیستم شناخته می‌شود، در طول دوران حرفه‌ای خود که شش دهه به طول انجامید، تمجیدهای زیادی دریافت کرد و همچنین برنده‌ی تعداد کثیری از جوایز مهم حوزه‌ی سینما شد. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[16]- electro-shock treatments: الکتروشوک‌درمانی یک درمان روانپزشکی است که طی آن یک تشنج عمومی از طریق الکتریکی برای مدیریت اختلالات روانی مقاوم به درمان ایجاد می‌شود. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[17]- Barbiturates: باربیتورات‌ها دسته‌ای از داروهای ضد افسردگی هستند که به طور شیمیایی از اسید باربیتوریک به دست می‌آیند. (منبع: ویکی‌پدیای انگلیسی)

[18]- Chekhov

[19]- Hemingway

[20]- Odets

[21]- Tennessee Williams

[22]- Martin Sheen

[23]- Francis Ford Coppola

[24]- The Godfather

[25]- Jack Nicholson

[26]- Corleone

[27]- Han Solo

[28]- Star Wars

[29- Bobby Deerfield

[30]- Revolution

[31]- Hugh Hudson

[32]- Bellevue psychiatric hospital

[33]- Jill Clayburgh

[34]- Diane Keaton

[35]- Tuesday Weld

[36]- Roman Pacino

[37]- Oliver Twist: الیور توئیست، شخصیت تخیلی، یتیم جوانی است که قهرمان رمان الیور توئیست چارلز دیکنز (1837–1839) است، رمانی که نشان می‌دهد چگونه فقر باعث رشد جنایت می‌شود. (منبع: بریتانیکا)