ورود به آوانگارد

کالین هوور مخاطره‌آمیزترین، پرهیاهوترین و عاشقانه‌ترین رمان‌های خود را انتخاب می‌کند

کالین هوور: از کتاب‌های پرفروش تا موفقیت جهانی

گروه مترجمان
یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳

حتی اگر هرگز کتابی از کالین هوور[1] نخوانده‌اید، به احتمال زیاد حداقل یک نام از آثار او دیده‌اید، یا در قفسه‌ی کتاب‌فروشی و کتاب‌خانه و یا در فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز (آثار او بیشتر از نصف لیست ده عنوان برتر را به نام خود ثبت کرده‌اند) و یا حتی در تیک‌تاک، جایی که خوانندگان او مرتباً خود را درگیر جنون عاطفی می‌کنند. او در حال حاضر پرفروش‌ترین نویسنده در آمریکا و احتمالاً در آینده‌ است.

در حالی که عناصر موفقیت یک شبه در بخش حرفه‌ای زندگی هوور وجود دارد، محبوبیت او سال‌ها طول کشید تا ساخته شود. اولین رمان او، اسیر سرنوشت[2]، در سال 2012 منتشر شد و سپس تا سال 2021، کتاب‌های او به معنای واقعی کلمه در سرتاسر جهان منتشر شدند و از آن زمان به بعد، طرفداران او که خود را کاهورت (مخفف کالین هوور)[3] می‌نامند، هم تعدادشان افزایش پیدا کرد و هم شدت علاقه‌مندی‌شان به هوور. جدیدترین اثر پرفروش او، ما شروعش می‌کنیم[4]، از جایی شروع می‌شود که در سال 2016 با اثر ما تمامش می‌کنیم (که اقتباسی از جاستین بالدونی[5]، ستاره‌ی سریال جین[6] است)[7] پایان یافت. پس از آن انتشار، ما از هوور خواستیم تا دیدگاه و خاطراتش از نوشتن مجموعه‌‌ی کتاب‌هایی که تا به حال منتشر کرده است را روایت کند، بلکه خوانندگان بیشتر با ویژگی‌های آثار او و نحوه‌ی تولیدشان آشنا شوند.

داستانی که نوشتن آن راحت‌تر بود
اسیر سرنوشت اولین رمان من بود، البته من در زمان نوشتنش، آن را رمان نمی‌دانستم. من فقط در اوقات فراغت داستان می‌نوشتم. من سه پسر کوچک و یک شغل تمام وقت داشتم. من به عنوان متخصص تغذیه‌ی نوزادان برای [8]WIC کار می‌کردم. روزهای من طولانی بود و عصرها با پسرها مشغول بودم، بنابراین بعد از این‌که آن‌ها را می‌خواباندم و در رختخواب می‌گذاشتم، کمی وقت برای خودم می‌گذاشتم و روی کتابم کار می‌کردم. از دیدار با شخصیت‌هایم لذت بردم. آن‌ها خیلی سریع مرا درگیر خود کردند، به طوری که هرگز به چیز دیگری نمی‌توانستم فکر کنم و چون من هیچ نوع دانش یا تجربه‌ی انتشاراتی نداشتم، به این فکر نکردم که وقتی نوشتن داستان آن‌ها را تمام کنم چه اتفاقی می‌افتد. حدود سه ماه طول کشید تا کتاب را تمام کنم و مراحل ویرایش را شروع کنم. اصلاً فشاری بر روی من وجود نداشت، زیرا فکر نمی‌کردم کسی آن را بخواند. حالا وقتی می‌نویسم، می‌دانم که مردم آنچه را که می‌نویسم می‌خوانند و این فکر به ذهنم خطور می‌کند، فکری که کمی فشار خارجی را اضافه می‌کند که اصلاُ در اسیر سرنوشت وجود نداشت.

داستانی که نوشتن آن سخت‌ترین بود
لیلا[9] شامل مطالب ماوراء الطبیعه است، در صورتی که خود من واقعاً به ماوراء‌الطبیعه اعتقادی ندارم. بنابراین نوشتن یک کتاب درباره‌ی چیزی که می‌خواهم خوانندگان احساس کنند زمانی که من خودم آن را احساس نمی‌کنم و به آن باور ندارم، چالش برانگیز بود. چندین طرح کلی نوشتم اما هیچ کدام من را به خود جذب نکردند تا این که تصمیم گرفتم شخصیت اصلی را شکاک کنم. در ابتدا، زمانی که لیدز شروع به برقراری ارتباط با ویلو کرد، من به خاطر واکنش او هیجان‌زده نشدم، تا زمانی که صحنه‌های بین او و ویلو را بازنویسی کردم، به این نتیجه رسیدم که من شخصاً واکنشی به همراه شک و تردید از خود نشان می‌دهم و آنجا بود که متوجه شدم این همان چیزی است که کتاب به آن نیاز دارد. و درست در آن نقطه و آن زمان بود که بالاخره با کتاب ارتباط برقرار کردم - زمانی که توانستم خودم را جای شخصیت اصلی قرار دهم. من بعید می‌دانم که دوباره ماوراءالطبیعه را امتحان کنم، حتی با وجود این که از نحوه‌ی انتشار کتاب راضی هستم. این که به این ژانر وارد شوم برای من سختی بزرگی به همراه داشت و دوست دارم چیزهایی بنویسم که در مورد آن‌ها هیجان زده هستم.

اولین کتاب کالین هوور که هر کسی باید آن را بخواند
پاسخ این سوال بسته به این که چه کسی آن را بپرسد، می‌تواند متفاوت باشد. اما اخیراً کتاب یاد او[10] را بیشتر توصیه می‌کنم. این مثال خوبی از آنچه مردم از کتاب‌های من دریافت می‌کنند است، زیرا شخصیت‌ها بی‌نقص نبوده و از این رو، برای مخاطبان قابل درک و قابل لمس هستند. همچنین، داستان در عمق قلب و جان خوانندگان نفوذ کرده و احساسات آن ها را درگیر می‌کند. کتاب از درد دل گرفته تا احساسات و کشمکش شخصیتی را نیز در بر می‌گیرد، چیزهایی که در کتاب‌های دیگر من هم دیده می‌شوند. من آن را در اوج همه‌گیری کرونا نوشتم، شاید به همین دلیل است که شخصیت‌ها را در رنج و شکنجه‌های زیادی قرار می‌دهم. این بازتابی از احساسات من در مورد جهان در آن زمان بود. اگر خوانندگان احساس کنند که به آن جذب شده‌اند، ممکن است از خواندن آن تا پایان لذت ببرند. مگر این که آن ها طرفدار شدید آثار هیجانی باشند. اگر این طور است، ابتدا کتاب حقیقت[11] را امتحان کنید. اما در نظر داشته باشید که کتاب حقیقت فوق‌العاده تاریک است و با رمان‌های دیگر من بسیار متفاوت است، بنابراین اگر کسی به خواندن این نوع کتاب عادت ندارد، به او هشدار می‌دهم که از آن دوری کند.

کتابی که طرفداران عاشق صحبت کردن در مورد آن هستند
قطعاً رمان ما تمامش می‌کنیم اثری است که طرفداران بیشتر از همه در موردش صحبت می‌کنند، اگرچه رمان حقیقت نیز در رقابت تنگاتنگی با این اثر است. این برای من بسیار سرگرم کننده است زیرا ما تمامش می‌کنیم و حقیقت دو کتاب کاملاً متفاوت هستند. ما تمامش می‌کنیم بیشتر یک کتاب الهام‌بخش است که در قلب شما خانه می‌کند، در حالی که حقیقت یک کتاب تاریک و پیچ‌خورده است که خواندن آن گاهی اوقات می‌تواند برای مخاطب ناراحت‌کننده باشد. من دوست دارم که ذائقه‌ی خوانندگانم در دو طیف مطالعاتی مختلف قرار گیرد، و به خصوص دوست دارم که دو کتاب موردعلاقه‌ی آن ها کتاب‌هایی باشند که هیچ شباهتی به هم ندارند. این تصمیم من را برای عدم پایبندی به یک ژانر تقویت می‌کند.

دراماتیک‌ترین پیچش صحنه
اسیر سرنوشت اولین تجربه‌ی من در نوشتن یک کتاب بود؛ بنابراین وقتی پیچیدگی داستان اتفاق افتاد، حتی خود من هم شگفت‌زده شدم. یادم می‌آید که پشت کامپیوترم نشسته بودم و صحنه را می‌نوشتم و وقتی کسی آمد که نباید می‌آمد چون من آمادگی حضوری را نداشتم، شوکه شدم. گاهی اوقات وقتی می‌نویسم، احساس می‌کنم در حال تماشای یک فیلم هستم و به سادگی آنچه را که می‌بینم توصیف می‌کنم. در واقع، قبل از اینکه نویسنده شوم، به جای تماشای یک فیلم، فیلمنامه‌اش را می‌خواندم و من به اندازه‌ی تماشای فیلم از آنها لذت بردم، اما فقط نیمی از زمان را صرف کردم. فکر می‌کنم به همین دلیل است که با جزئیات کمتری می‌نویسم و ​​تمایل دارم که همه چیز را با پیچش‌های داستانی سریع نگه دارم، زیرا اینها بهترین داستان‌ها برای نوشتن هستند - داستان‌هایی که من را شگفت‌زده می‌کنند.

خطرناک‌ترین تصمیم
کتاب حقیقت اولین جهش بزرگ خارج از ژانر معمول من بود. قبل از حقیقت، من رمان‌های عاشقانه‌ای برای بزرگسالان نوشته بودم، اما آن کتاب‌ها همیشه به طور منظم در یک ژانر عاشقانه قرار می‌گرفتند. حقیقت از دیگر کتاب‌های من بسیار متفاوت بود، بنابراین مطمئن نبودم که آیا خوانندگان من را به طور کامل در ژانر متفاوتی دنبال می‌کنند یا خیر، اما مطمئناً آن‌ها به شکل دیگری عمل کردند و من نمی‌توانم بیشتر از این سپاسگزارشان باشم. به عنوان یک نویسنده، رویای من همیشه این بوده است که چیزی را بنویسم که دلم می‌خواهد، بدون اینکه نگران چیزی باشم.

کتابی که اگر می‌توانستید، آن را بازنویسی‌ می‌کردید
جواب من به این سوال «احتمالاً همه‌ی آنها» است. من بدترین منتقد خودم هستم، بنابراین هرگز احساس نمی‌کنم کتاب‌هایم در نقطه‌ای هستند که بهتر از آن نمی‌شوند. اما من در طول دهه‌ی گذشته‌ی نویسندگی چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام، بنابراین اگر مجبور بودم انتخاب کنم، کتاب بدون مریت[12] قطعاً یکی از آنهایی است که بازنویسی می‌کردم. من موقعیت‌های شخصیت یوتا را در آن کتاب به گونه‌ای مدیریت کردم که با دانشی که اکنون دارم آن کار را نمی‌کردم.

رمانتیک‌ترین کتاب
کتاب همه‌ی خوبی‌هایت[13] احتمالاً غم‌انگیزترین کتابی است که من نوشته‌ام؛ اما ارتباط بین کوین و گراهام یکی از روابط موردعلاقه‌ی من است. در پایان کتاب، من همه چیز دنیا را برای این دو شخصیت می‌خواستم، به همین دلیل در نهایت داستان آنها را به مجموعه‌ی دیگری از خودم به نام ناامید[14] گره زدم. گیج‌کننده می‌شود زیرا اثر همه‌ی خوبی‌هایت مستقل است، اما اگر خوانندگان می‌خواهند نگاهی اجمالی به آینده‌ی کوین و گراهام داشته باشند، قطعاً باید با در کنار رمان همه‌ی خوبی‌هایت، رمان پیدا کردن کامل[15] را نیز دنبال کنند.

مکان موردعلاقه‌ی شما برای نوشتن
هر جایی نزدیک آب، چه دریاچه باشد چه ساحل یا استخر، من همیشه از صدای آب الهام می‌گیرم. مسئله‌ی من این است که وقتی نوشتن کتابی را در جایی شروع می‌کنم، دوست دارم هر روز وقتی می‌نویسم در آن نقطه باشم تا زمانی که کتاب را تمام کنم. بنابراین شروع نوشتن کتاب در تعطیلات یا در هواپیما یا هر جای دیگری که مکان دائمی برایم نباشد برای من سخت است. من تمایل دارم احساسات کتاب را به جایی که شروع کردم به نوشتن آن گره بزنم، بنابراین وقتی کتاب جدیدی را شروع می‌کنم، سعی می‌کنم آن نقطه‌ی ثابت را در آب پیدا کنم.

شگفت‌انگیزترین درس آموخته‌شده از تیک‌تاک
من اینکه خوانندگان رمان‌ها در تیک‌تاک نویسندگان – شامل خودم هم می‌شود - را نقد کرده و از آنها درخواست‌هایی دارند را دوست دارم. برای نمونه آنها گاها عباراتی که در گذشته استفاده کرده‌ایم و از آن به بعد یاد گرفته‌ایم که قابل قبول نیستند را نقد می‌کنند و یا خوانندگان بیان می‌کنند که خواهان تنوع و بازنمایی بیشتر در آثار هستند. من قدردان هستم که آنها صحبت می‌کنند. من همیشه برای بهتر شدن تلاش می‌کنم و تیک‌تاک پلتفرمی بوده است که به نویسنده اطمینان دانستن راه‌هایی را می‌دهد که نویسنده می‌تواند به کار گیرد تا بهبود یابد.

کتابی که بیشتر از همه دوست دارید دنباله‌ای برای آن بنویسید
اگر در لحظه بخواهم جواب بدهم، باید بگویم حقیقت. نوشتنش خیلی لذت‌بخش بود این اولین تلاش من در ژانر هیجان‌انگیز پس از سال‌ها نوشتن در ژانر عاشقانه بود؛ بنابراین برایم تازه و جدید بود و احساس آزادی می‌کردم. نه اینکه بگویم نوشتن عاشقانه احساس محدودیت به من می‌دهد، اما من همواره از تغییر دادن چیزها لذت می‌برم. تا قبل از حقیقت، من واقعاً فقط محدوده‌ی سنی شخصیت‌هایم را تغییر دادم و هنوز با یک ژانر کاملاً جدید بازی نکرده بودم. این کتاب برای دو ماه تمام، حداقل دوازده ساعت در روز، مرا به خود مشغول کرد. جهت‌های مختلفی وجود دارد برای اینکه دنباله‌ی این داستان پیش برود، و پایان آن فضای زیادی را برای من برای کشف کردن باقی می‌گذارد. من از نحوه‌ی پایان حقیقت همینطور که هست راضی هستم، اما گاهی اوقات به ایده‌ی نوشتن کتابی درباره‌ی یکی از شخصیت‌های حقیقت، کرو، فکر می‌کنم.

کتابی که به آن افتخار می‌کنید
ما تمامش می‌کنیم پاسخ من به این سوال است. من پیام‌های زیادی از خوانندگانی دریافت کرده‌ام با این مضمون که با این کتاب در ابعاد گسترده‌ای تحت‌تأثیر قرار گرفته‌اند و این پیام‌ها برای من هرگز قدیمی نخواهند شد. من عاشق این هستم که خیلی‌ها بتوانند به داستانی متصل شوند که از مادرم الهام گرفته شده است، داستانی که من احساس می‌کردم و تصمیم داشتم که آن را بنویسم. مادرم یکی از قوی‌ترین زنانی است که می‌شناسم، بنابراین آشتی دادن مادر مستقلی که با او بزرگ شدم در مقایسه با زنی که در دوران کودکی من به مدت دو سال با یک مرد بدسرپرست ماند، برایم سخت بود. نمی‌توانستم درک کنم که او چگونه می‌تواند در آن موقعیت بماند، پس این کتاب را به‌عنوان راهی برای دیدن همه‌چیز از دیدگاه او نوشتم. قدم گذاشتن به جای مادرم دشوار بود زیرا متوجه شدم که تجربه‌ی او را تا حدودی قضاوت می‌کردم و این قضاوت ناشی از بی‌تجربگی من بود. در نوشتن این کتاب، توانستم ببینم که این رابطه چقدر برای او دشوار بوده است، دوست داشتن کسی که گاهی با او بد رفتار می‌کرد؛ و سپس به نوعی قدرت دست یافت که با آن توانست آن موقعیت را با دو دختر جوان و بدون کمک مالی ترک کند. من قصد داشتم با الهام از ازدواج نادرست او کتابی بنویسم، اما در نهایت معتقدم که این موضوع تغییر کرد و در عوض شروع به نوشتن کتابی با الهام از قدرت او کردم.


 منبع: vulture


مترجم: نگار فیروزخرمی


[1]- Colleen Hoover

[2]- Slammed

[3]- CoHorts

[4]- It Starts With Us

[5]- Justin Baldoni

[6]- Jane the Virgin

[7]- It Ends With Us

[8]- WIC: برنامه‌ی ویژه‌ی تغذیه‌ی مکمل برای زنان، نوزادان و کودکان در ایالات متحده. (ویکی‌پدیای انگلیسی)

[9]- Layla

[10]- Reminders of Him

[11]- Verity

[12]- Without Merit

[13]- All Your Perfects

[14]- Hopeless

[15]- Finding Perfect