الویس بیچاره آنقدر خار دارد که هیچکس نمیخواهد به او نزدیک شود.
او خواهش میکند تا دیگران او را در آغوش بگیرند. او هر جا میرود آغوشی میبیند - در شهر، در پارک، در جنگل - اما هیچکس در هیچ کجا به او آغوشی نمیدهد. اما درست زمانی که میخواهد تسلیم شود، میشنود که یک نفر فریاد میزند: «کسی مرا نمی بوسد؟» این کروکودیل کالین است و آنقدر زشت است که کسی او را نمی بوسد. آن دو با در آغوش گرفتن و بوسههای فراوان با هم دوست شدند.
با هم بخشی از این کتاب را میخوانیم:
«یک طرف بدن الویس جوجه تیغی به زبری فرچه بود؛ و طرف دیگرش، مثل کاکتوس، تیغ تیغی بود.
تنها آرزوی الویس کوچولو این بود که یک نفر بغلش کند، ولی هر چه از دیگران خواهش میکرد، فایده نداشت.
همه یک جواب میدادند: «وای ، نه تو خیلی تیغ تیغی هستی!»
الویس خیلیها را توی خیابان دید که همدیگر را بغل میکنند. او از آنها پرسید: «میشود مرا هم بغل کنید؟!»
آنها جواب دادند: «برو! برو کنار. تو خیلی تیغ تیغی هستی.»
الویس خیلیها را توی پارک دید که همدیگر را بغل میکنند. او خیلی محترمانه پرسید: «مرا هم بغل می کنید ؟ فقط یک کوچولو.»
و در جواب شنید: «حرفش را هم نزن ! تو خیلی تیغ تیغی هستی!»»
مهرورزی و دوست داشتن یکدیگر یکی از موضوعاتی است که ذهن هر کودکی را به خود مشغول میکند. در عین حال یافتن یک آغوش امن و درست و پذیرش اینکه ما نبایست از هرشخصی طلب مهرورزی داشته باشیم از مسائلی است که باید از همان خردسالی به فرزندان آموزش داد. این کتاب با یک روایت داستانی ملموس در لایههای زیرین خود به طرح این موضوعات میپردازد و به سادگی به سوالات کودکان پاسخ میدهد. خردسال یاد میگیرد که همیشه نباید به پاسخ خواستهاش در مکان نادرست برسد و باید با صبر و منطق از دیگران درخواست کند تا نیاز او را برطرف کنند.