نسیم مرعشی، نویسندهی جوان که آثارش در 10 سال اخیر، پرفروش و محبوب بوده، دهه شصتی است. کودکی و نوجوانیاش را در سالهای پرالتهاب جنگ در اهواز گذراند و خاطرات آن سالها بهقدری در ذهنش پررنگ است که ردش در نوشتههایش پیداست. او در دانشگاه مهندسی مکانیک خوانده اما بهصورت جدی و حرفهای در این حوزه کار نکرده و از سالهای میانی دهه هشتاد به همشهری جوان پیوسته و صفحهی مستند این مجله را دست گرفته. علاقه او به مستندنگاری در سبک و لحن آثار داستانیاش نیز هویداست. بهگونهای که خواننده را به عمق احساسات و افکار شخصیتها میبرد، رخدادهای زندگی را بهطرزی ملموس پیش چشمانشان مینشاند و همهچیز را آنطور که هست اما با نگاهی عمیقتر به نمایش میگذارد.
در این نوشتار، مروری داریم بر آثار نسیم مرعشی در حوزهی ادبیات بزرگسال:
کتاب پائیز فصل آخر سال است
این کتاب که اولین رمان مرعشی است، راوی زندگی سه دختر به نامهای روجا، شبانه و لیلا است. دخترانی که از دوران دانشجویی با هم دوست هستند و دوستیشان تا سیسالگی ادامه یافته. هر یک از این سه شخصیت با چالشهایی در زندگی خانوادگی و شغلیشان درگیرند؛ چالشهایی که تصمیمگیری را برایشان دشوار و آنها را دچار سرگشتگی و استیصال میکند.
روجا دختری اهل رشت است که از زمان قبولی در دانشگاه با خانوادهاش به تهران مهاجرت کرده است. دختری شوخ و پرجنبوجوش و برونگرا که خوب بلد است سررشتهی امور را به دست بگیرد و رهبر باشد. دختری که در چشم همه بهخصوص لیلا و شبانه قوی و کاربلد جلوه میکند و میداند چطور کارهای برزمینمانده و تصمیمات نصفهنیمه را به سرانجام برساند. اما زندگی او هم بیمشکل نیست. او میخواهد برای تحصیل و زندگی از ایران برود و رویایش را جای دیگری پی بگیرد. اما عملی شدن این تصمیم از آنچه فکر میکند سختتر است و این سختی خورهای شده بر روح و جانش. در جایی از کتاب میخوانیم:
«دلم میخواهد مغزم را بیاورم بیرون و با برس بسابم. هی بسابم، هی بسابم، شاید این چیزهایی که رویش چسبیده شده کنده شود برود توی سینک. اینطوری که نمیشود. باید بخوابم.»
لیلا اهوازی است و مثل روجا بهخاطر دانشگاه به تهران آمده است. او در دوران دانشجویی با میثاق آشنا شد و باهم ازدواج کردند اما با تمام علاقهای که به شوهرش داشت، برای همراهی او در مهاجرت مردد بود و دست آخر از میثاق جدا شد. او بین رفتن و ماندن مردد است و تنهایی و دلتنگی برای میثاق و از سوی دیگر بیکاری آزارش میدهد:
«خودم را ول میکنم روی مبل قرمز و هزار ساعت هم که بنشینم حوصلهام سر نمیرود بس که فکر میدود توی سرم. فکر خودم، تو، سمیرا، زندگی شبانه و ماهان. فکر اینکه چرا به این جا رسیدیم. کجا را اشتباه کردیم. کجای خلقت و با کدام فشار شالودهمان ترک خورد که بدون اینکه بدانیم برای چه، با یک باد، طوری آوار شدیم روی خودمان که دیگر نمیتوانیم از جایمان بلند شویم. نمیتوانیم خودمان را بتکانیم و دوباره بایستیم و اگر بتوانیم، آنی نیستیم که قبل از آوار بودیم. اشتباه کدام طراح بود که فشارها را درست محاسبه نکرد و سازهمان را طوری غیرمقاوم ساخت که هر روز میتواند برای شکستنمان چیزی داشته باشد؟»
شبانه تهرانی است و با روجا در یک شرکت معماری همکار است. برادرش، ماهان، دچار معلولیت ذهنی است و شبانه از بچگی مثل یک مادر مراقبش بوده است. او دختری درونگرا و مضطرب است و بابت همهچیز خودش را سرزنش میکند. او از تنهایی میترسد، از ابراز احساسات و عقایدش میترسد؛ اما با همهی این ترسها باید تصمیم مهمی برای آیندهاش بگیرد. عشق، بزرگترین چالش زندگیاش میشود و نمیداند پذیرفتن آن، مسئولیتهای دیگرش را تحتالشعاع قرار خواهد داد یا خیر. در بخشی از داستان در مرور خاطرات کودکیاش میخوانیم:
«مامان بغلم کرد و گفت: «اگر برادرت را دوست نداشته باشی، باد او را با خودش میبرد.» ترسیدم. همیشه ترسیدهام از اینکه هرکس را دوست نداشته باشم باد بیاید او را با خود ببرد. انگار دوست داشتن سنگ میشود به پای آدمها و سنگینشان میکند و نمیگذارد از روی زمین تکان بخورند. حالا هم میترسم ارسلان را دوست نداشته باشم و باد او را ببرد. آنوقت تنها بمانم و از تنهایی بمیرم.»
داستان این کتاب در دو بخش تابستان و پائیز روایت میشود و هر بخش شامل سه فصل است. در بخش اول یک روز واحد از نگاه سه شخصیت (لیلا، روجا و شبانه) روایت میشود و در بخش دوم روایتها با یکدیگر ترکیب میشوند و در جاهایی به هم میرسند و پازل داستان را تکمیل میکنند. گفتوگوی شخصیتها، نحوهی مواجههشان با چالشها و موقعیتهایی که در آن قرار میگیرند به خوبی توانسته مخاطب را به دغدغههای نسل جدید زنان طبقهی متوسط شهری نزدیک کند. بهگونهای که خواننده خود را یا بخشهایی از خود را در هر یک از این سه شخصیت ببیند و تعامل آنها با مقولههایی چون عشق، جدایی، مهاجرت، بیکاری، بیماری، مسئولیتهای خانوادگی و تلاش برای تعریف هویت خود را از نزدیک حس کند.
این کتاب بههمت نشر چشمه منتشر و موفق به کسب جایزهی بهترین رمان سال هشتمین دورهی جایزهی ادبی جلال آلاحمد شد. لازم به ذکر است که این اثر به سه زبان کردی، ایتالیایی و انگلیسی نیز ترجمه شده و نسخهی صوتی فارسی آن نیز در اختیار علاقهمندان است.
پاییز فصل آخر سال است
نویسنده: نسیم مرعشی ناشر: چشمه قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: 140,000 تومانکتاب هرس
هرس، دومین رمان نسیم مرعشی و با محوریت موضوع جنگ ایران و عراق است. شخصیتهای اصلی این داستان، زنوشوهری به نامهای نوال و رسول هستند که در نخستین روزهای جنگ پسر کوچکشان، شَرهان را از دست میدهند و بهدلیل بمباران و هجوم دشمن به خرمشهر مجبور به ترک خانه و کاشانهشان میشوند. سالهای پرالتهاب جنگ میگذرد. نوال باز هم باردار میشود و فرزندانی به دنیا میآورد اما داغ پسر ازدسترفته و دلتنگی برای خانه و شهری که سراسیمه و بیخداحافظی ترکش کرد هنوز بر دلش سنگینی میکند. او و رسول هرکدام به نوعی میکوشند زندگی و فرصتی را که جنگْ بیرحمانه و شتابزده از آنها دریغ کرده بازیابند و عشق و امید را به خانهشان برگردانند اما انگار به قول هدایت زخمهایی که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میتراشند مانع بازگشت احساس امنیت و آرامش به جسم و جان این زن و شوهر، بهخصوص نوال میشوند:
«نوال شبهایی که بیخواب میشد، شبهای زیادی که بیخواب میشد، گوسفندها را نمیشمرد تا خوابش ببرد. مردهای مُردهی خرمشهر را میشمرد. از کسوکار خودش شروع میکرد. از پسرش و آقاش و پسرعموهاش که قبل از پسرش و آقاش طوری مرده بودند که هیچ تکهی درشتی ازشان نمانده بود. بعد میرسید به همسایهها، بعد همبازیهای بچگی، بعد همشهریها، بعد آنهایی که در تلویزیون و حجلههای سر خیابانها و روی سنگقبرهای جنتآباد دیده بود و اسمها و صورتهاشان یادشان نرفته بود و رسول سپرده بود اسم هیچکدام را هیچوقت نیاورد.»
رسول سعی میکند با کار و تحصیل و ارتقای شغلی، رفاه و امنیت مادی و روانی را برای خانوادهاش فراهم کند، با محبت و عشقورزی دل زنش را گرم کند اما نوال همیشه احساس خلأ میکند و حفرهای عمیق در روح و جانش دارد. او که پس از مرگ پسرش، دو دختر به دنیا آورده، تنها راه بازگشت زندگی به اوضاع قبل از جنگ را به دنیا آوردن پسری میداند. پسری که شوق زندگی را به او برگرداند و جای خالی تمام مردان مُردهی زندگیاش را پر کند. اما این تصمیم، زندگی خانوادگیاش را دچار بحران میکند، بحرانی که نوال و رسول را از هم دور میکند و روح زندگی را از خانهشان میگیرد.
نوال خانه را ترک میکند و شش سال بعد، رسولِ مستأصل و خسته که زیر بار تنهایی و یکتنه بزرگ کردن بچهها خستهدل و تکیده شده، رد نوال را میگیرد و به روستایی عجیب میرسد. روستایی که ساکنانش مادران تنهای بیفرزند، نخلهای بیسر و گاومیشهای بزرگ عقیمند. او به امید یافتن و بازگرداندن نوال به اینجا آمده و باز هم دلش روشن است که زنش دوباره روح و نور زندگیاش شود، اما اُمضیا یکی از زنان رازآلود روستا به او میگوید:
«امیدت برا ئی زندگی زیاده رسول. ما نفرین شدهیم. یه چیزاییه آدم نباید ببینه. زن نباید ببینه بچههاش مردهن، خونهش رمبیده، زمینش پکیده. اگه دید نباید بمونه. باید بمیره. زندگی ئیطور نبوده که بچهها بردن مادرا بمونن. که برن زمینا بمونن. ما آدم نیستیم رسول. بردنمون تهِ ته سیاهیه نشونمون دادن و آوردهنمون زمین. ما از جهنم برگشتهیم. نگاهمون کن: ما مردهیم.»
هرس روایت رنج بیپایان جنگ و آثار و تبعات آن است. رنجی که هیچگاه فراموش نمیشود. لهجهی جنوبی کاراکترها، توصیف طبیعت خوزستان و نخلهای سوختهاش، به باورپذیری و نفوذ داستان در ذهن و قلب خواننده کمک میکند بهقدری که خود را شریک غم رسول و نوال میداند و تلاششان برای حفظ زندگی را میستاید. نزدیکی نسیم مرعشی به جنگ در دوران کودکی و نوجوانی در اهواز و آشنایی او با فرهنگ بومی، در خلق فضای داستان کمک شایانی کرده و هرس را به اثری ماندگار و شایانتوجه در سالهای اخیر تبدیل کرده است. هرس به دو زبان ترکی و کردی نیز ترجمه شده اشت. این کتاب را نیز نشر چشمه منتشر کرده و نسخهی صوتی فارسی آن نیز در دسترس علاقهمندان است.
کتاب دربارهی کُشتن
دربارهی کشتن جدیدترین اثر نسیم مرعشی است. لحن مجموعهنوشتههای این اثر جایی بین جستار و داستان کوتاه قرار میگیرد. این کتاب حاوی یازده روایت از کشتن است. کشتنی که در بعضی روایات کتاب همان مرگ است اما چگونگی رخ دادنش بهقدری در زندگی روزمره و در گذر زمان پذیرفته شده که بار سنگین کلمهی کشتن را به دوش نمیکشد. مثل سر بریدن احشام یا صید آبزیان برای خوراک یا امرارمعاش. در خلال این یازده روایت، خواننده فرصت مییابد تا به مفهوم جاری مرگ یا اقداماتی که منجر به مرگ میشوند از زاویهای جدید بنگرد تا نگاهش نسبت به این مسئله هوشیارتر شود. نویسنده در بخشی از شرح حضورش در میان خانوادهای چادرنشین مینویسد:
«آفتاب افتاده. همه برگشتهاند به سیاهچادر. از صحرا خسته شدهام. لباسهایم به تنم چسبیده. دلم شیر آب و یخچال و تشک و سقف و صدا میخواهد. سکوت صدا کرکننده و حساسیت گوشها باورنکردنی است. کلافه شدهام. هیچوقت خودم را اینقدر نشنیدهام. صدای رد شدن هوا از لولههای تنفسی، صدای قورت دادن، صدای خشخش یقه دور گردن. همه را میشنوم. نور زرد اریب آفتاب به همهچیز حالت مالیخولیایی میدهد. گوسفندهای منتظر مردن جلو چشمهایماند. مدام چشمم به دستهای عبدالله و زنش است که کِی کشتارگاه را به پا میکنند. تا شب خبری نیست. من خوابم گرفته. میدانم امشب در شب صحرا سرگردان نخواهم ماند.»
رد جنگ در این کتاب نیز پررنگ است. مرعشی در آخرین جستار این کتاب به سراغ بازخوانی اخبار سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی در تاریخ ۱۲تیر۶۷ و روایت شاهدان و مطلعان آن واقعه میرود و کشتن و کشته شدن در جنگ، جایی را که حضور مرگ از همیشه پررنگتر است به خاطر خواننده میآورد او از قول مسافری جامانده از این پرواز مینویسد:
«نمیتوانستم غذا بخورم. همهاش میخواستم بخوابم یا گریه کنم. جنازهها تا چند روز توی کیسه همینجا بودند؛ توی همین ساحل هنگام. تا اینجا بودند میرفتم مینشستم کنارشان و برایشان گریه میکردم. آن روزها نزدیکترین کسانم همین جنازهها بودند.»
این کتاب نشان بارزی از علاقهی مرعشی به مستندنگاری و مصداق توانایی نویسندگی او در قالبی از غیر از داستان است و مجالی فراهم میکند تا خوانندهی جدی آثارش، اینبار از منظری نو به جهان فکری نویسنده وارد شود و تجربهای جدید از خواندن جستار فارسی با موضوع پیچیده و تاحدودی هراسآور مرگ به دست آورد. نشر چشمه عهدهدار چاپ و نشر این کتاب این بوده است.
اگر از خواندن داستانها و روایتهایی مستند از واقعیات ملموس زندگی و چگونگی مواجههی انسانها با رخدادهای زندگی لذت میبرید، خواندن آثار نسیم مرعشی را به شما پیشنهاد میکنیم.
جوایز و افتخارات نسیم مرعشی
رتبهی اول جایزهی داستان بیهقی در سال 1392 برای داستان کوتاه نخجیر
رتبهی اول جایزهی داستان تهران در سال 1393 برای داستان کوتاه رود
جایزهی بهترین رمان سال جایزهی ادبی جلال آلاحمد برای کتاب پائیز فصل آخر سال است
سایر آثار نسیم مرعشی
نسیم مرعشی در کنار قلم زدن در حوزهی ادبیات بزرگسال، برای کودکان هم مینویسد. کتابهای درسا و ماجرای عجیب کلاس دوم و درسا و کلاس سوم پیتزایی از آثار ویژهی او برای کودکان هستند. او همچنین در عرصهی فیلمنامهنویسی نیز وارد شده و فیلمنامهی فیلم بهمن را بهصورت مشترک با مرتضی فرشباف نوشته است. نویسندگی فیلمنامهی فیلم مستند درخت سفید، زندگینامهی دکتر غلامرضا بسکی، دیگر اثر او در حوزهی آثار نمایشی و مستند است.