آدم اول (نخستین مرد) قصهای است راجع به دنیای کوچک ژاک کورمری. دنیایی کوچک که او، مادر و مادربزرگش در الجزیره درگیر آن هستند و روزگاران کمافتوخیزی که آنان پس از مرگ هانری، پدر ژاک، سپری میکنند. روایت کتاب از سال ۱۹۱۳ در شبی پاییزی آغاز میشود که در آن شب ژاک متولد میشود. چهل سال بعد، ژاک، که پدرش را در جنگ ۱۹۱۴ از دست داده است، در میان احساساتی متناقض و عجیب نسبت به پدر برای نخستین مرتبه بر سر مزار او میرود؛ احساسی آمیخته به بیاعتنایی و کنجکاوی. پس از آن، کامو گذشتهی ژاک را پابهپای زندگی الآنش به تصویر میکشد. روابط او را با مادرش، مادربزرگ، دایی لالش و معلم مهربانش برای ما بازگو میکند و پرده از احساسات پرتبوتاب و گوناگون پسربچهی قصهی آدم اول برمیدارد. ژاکی را نشان میدهد که در عین اینکه از نحوهی تربیت شدنش توسط مادربزرگش، که رئیس و سرپرست خانواده است، ناراضی است اما ممنون اوست که اجازهی تحصیلش را داد. رابطهی آرام او با داییاش، ارنست، که لال است اما در ژاک استعداد میبیند و او را با ایما و اشاره “باکلّه” خطاب میکند. رابطهی مملو از سپاس ژاک و معلمش را نیز نباید از خاطر برد. هم اوست که فرصت بالندگی را به ژاک میدهد و پسرک او را مثل قهرمان زندگیاش میبیند ـ لحظهای پر از غم و طنز، کودکی که پدرش قهرمان او نیست، چون در جنگ مرده است! ژاک و مادرش عمیقترین و پُرمرزترین رابطهی کتاب را دارند. ژاک عاشق اوست اما هیچگاه به زبان نمیآورد. مادرش را شیکپوش میداند اما لب از لب باز نمیکند و نمیگوید که وی خوشلباس و زیباست.
الجزیرهی داغ برای ژاک اکنون صرفاً خاطرهای است از گذشتهای دور که روزگاری در آنجا رشد کرده و بالنده شده و سپس به فرانسه رفته است، جایی که برای هر آدم باکلّهای فرصتهای زیادتری دارد. صحنهصحنهی آدم اول درگیری ژاک و نبود پدرش است. خلأ مردی مهم در زندگی ژاک احساس میشود و محیط زنانهی زندگیاش از او مرد دیگری ساخته است. ژاک قلباً نیاز به مردی دارد که آدم اول زندگی او باشد و برای همین است که تکیه میزند به آقامعلم. آقامعلمی که ژاک را بچهزنبور خطاب میکند و برای اینکه فرصتهای بیشتری بتواند در برابر او ایجاد کند دربارهی تحصیل او در دبیرستان وارد مذاکره با مادربزرگِ ژاک میشود. لحظهلحظهی زندگی ژاک آمیخته با بحران است و او کوچکتر از آن است که بتواند بهتنهایی با این بحرانها دستوپنجه نرم کند. همین است که وجود آدم اولی را در زندگی برای او حیاتی میکند و هنگامیکه مردی است چهلساله بازهم باعث میشود که او در پی پدر برود و از زندگی او از مادری که خاطرههای کمی در حافظهاش باقی مانده سؤال کند.
ژاک کورمری را دِگرمن (Alter ego) خود آلبر کامو دانستهاند و کتاب آدم اول را روایت او از زندگی خودش دانستهاند. او نیز همچون ژاک پدرش را در جنگ از دست داده بود و خاطرهای از وی نداشت. مادرش کلفتی میکرد و مادربزرگش رئیس خانواده بود. لویی ژرمن، آموزگار کامو، استعداد را در او کشف کرد و مشوق او شد برای ادامه دادن تحصیلش. تاختبهتاخت آدم اول یادآورد زندگی کاموست در الجزایر در کنار خانواده و معلمش و خاطرههایی که کامو از آن روزگاران با خود حمل کرده است و برای او این نوشته محل رجوعی است به خود. دلبستگی کامو به الجزایر گوشهگوشهی آدم اول را درگیر با خود کرده است و کاموی دلتنگ و درگیرِ نوستالژی را در آدم اول میتوان جستوجو کرد. همینجاست که باعث میشود ژاک کورمریِ آدم اول از دکتر ریوی طاعون و مُرسوی بیگانه فاصله بگیرد و قهرمانی خاص در مسیری دیگر در بین آثار کامو باشد.
نگاه کامو به زندگی مردم عربِ الجزایر نیز در آدم اول جذابیت و زیبایی خاص خودش را دارد. در حاشیهی روایت زندگی و زیست ژاک شاهد این هستیم که اعراب الجزایر چه مصائبی را در طی دو جنگ متحمل شدند و چه خونها در زیر آفتاب داغ این سرزمین ریخته شده تا ذرهای زندگی به دست آید. کامو از استعمار و ویرانیهایی که بهدنبال آن در الجزایر و دیگر کشورهای شمال آفریقا، مثل تونس، به وجود آمده است سخن میگوید و به تاریخ پردرد الجزایر سرک میکشد. قهرمان او، ژاک، دیرمدتی است که از این زندگی سختِ زیر آفتاب دوری گزیده است و خود را در میان دو مرز مختلف تعریف کرده است. همانطور که خود ژاک در جایی میگوید:
«مدیترانه دو دنیا را در من از یکدیگر جدا مىکند، یکى آنجا که خاطرهها و نامها را در فاصلههاى منظم و یکاندازه، محفوظ نگه مىدارد، دیگرى جایى که بادى که شن همراه مىآورد و آثار آدمها را در فضاهایى بزرگ مىزداید. ژاک کوشیده بود از بىنام و نشانى و تهىدستى، از زندگى جاهلانهى سماجتآمیز بگریزد. او نتوانسته بود در سطح این شکیبایى کورکورانه و بىزبان که جز براى زمان حال هیچ برنامهاى نداشت، زندگى کند. دنیا را زیر پا گذاشته، بنا کرده، آفریده و هستىها را سوزانده بود تا زندگىاش چنان پر شود که به انفجار بیانجامد. بااینهمه، اکنون ته دلش مىدانست سن بریوک و آنچه در آن بود، هرگز براى او وجود نداشته. حالا به گورهاى زهواردررفته و خزهگرفتهاى مىاندیشید که تازه ترکشان کرده بود. با گونهاى شادى عجیب پذیرفته بود که مرگ او را به میهن حقیقىاش برمىگرداند و بهسهم خود با فراموشى عظیمش خاطرهى مرد هیولاوار و (معمولى)اى را که بدون کمک دیگران، در نهایت تنگدستى، در کرانهاى شادمانه و در روشنایى نخستین صبحهاى دنیا، تنها، بدون خاطره و بدون ایمان، دنیایى را براى آدمهاى زمان خودش و سرگذشت ناخوشایند و درعینحال شورانگیز خویش بنیاد نهد.»
آدم اول نوشتهای است ناتمام. کامو پس از دریافت نوبل ادبیات در ۱۹۵۷ شروع به نوشتن آدم اول کرد اما تصادف او در ۱۹۶۰ باعث شد تا متن این کتاب نیمهتمام بماند و نهایتاً این کتاب در ۱۹۹۴ منتشر شود. درخصوص اینکه چرا انتشار آدم اول سه دهه طول کشید به نقل از نیویورک تایمز باید چنین نوشت که خانوادهی کامو در آن زمان بهدلیل هجمههایی که علیه آلبر کامو درخصوص جنگ الجزایر وجود داشت تصمیم گرفتند علیرغم دریافت جایزهی نوبل ادبیات توسط وی از انتشار این کتاب خودداری کنند. آنها تصور می کردند که این متن خشم ایدئولوگهای راست و چپ را در این برهه در پی داشته باشد و ازاینرو انتشار آدم اول را کنار گذاشتند و سرانجام دختر کامو آن را در سال ۱۹۹۴ منتشر کرد.
در ایران سه ترجمه از این کتاب وجود دارد که به شرح ذیل است:
کامو، آلبر. آدم اول، ترجمه: منوچهر بدیعی. تهران: انتشارات نیلوفر.
کامو، آلبر. مرد اول، ترجمه: محمود بهفروزی. تهران: انتشارات جامی.
کامو، آلبر. نخستین مرد، ترجمه: پرویز شهدی. تهران: انتشارات مجید (بهسخن).