کتاب هالی[1] با صحنهای وحشتناک و عجیب شروع میشود. در سال 2012، خورخه کاسترو[2]، معلم نویسندگی خلاق در شهری دانشگاهی، در یک عصر مهآلود در حال دویدن است. او دو نفر از همکارانش - پروفسور امیلی و رادنی هریس[3] - را میبیند که در تلاش برای سوار کردن رادنی روی ویلچرش در ون خود هستند. امیلی نمیتواند بیش از هفتاد سال داشته باشد ولی شوهرش خیلی بزرگتر به نظر میرسد. خورخه به امیلی کمک میکند تا صندلی را از سطح شیبدار بالا ببرد. وقتی خورخه به هدف آنها پی میبرد که دیر شده است و کمی بعد، در یک قفس در زیرزمین آنها از خواب بیدار میشود. ما نمیدانیم آنها چه هدفی دارند اما نه قفسی که بهطور مخصوص ساخته شده، نه ابزارهای آویزان شده از دیوار و نه سایر امکانات ارائه شده، هیچکدام نشانگر خبرهای خوبی نیستند. «او میداند که پورتا جان[4] به چه معناست: شخصی قصد دارد او مدتی اینجا باشد.» امیلی هریس وارد میشود و جگر خام گوساله را به او پیشنهاد میکند؛ «تکهی بزرگی از گوشت قرمز تیره که در مایعی به رنگ قرمز تیرهتر شناور است.» به او میگوید یا باید این را بخوری و یا هیچی نخوری.
یازده سال بعد، هالی گیبنی[5] پس از اتمام مراسم تشییع جنازهی مادرش که از طریق ویدیوکال در اپلیکیشن زوم[6] در آن شرکت کرده بود، متوجه اتفاق تازهای میشود. یک مشتری جدید به نام پنی دال[7]، پیامی صوتی برای او میفرستند و در آن پیام به او التماس میکند که دربارهی دختر گمشدهاش، بانی، تحقیق کند. در پی این حادثه، هالی به آرامی شروع به اتصال نقاط مشترک بین بانی و دیگر کسانی که در طول سالها در محله ناپدید شدهاند میکند.
کارآگاه خصوصی منفرد و انعطافپذیر استیون کینگ[8] در چهار رمان اخیرش ظاهر شده است: آقای مرسدس[9]، یابندهی نگهبان[10]، پایان نگهبانی[11] و بیگانه[12]. اما این اثر، همانطور که از عنوان آن کتاب هالی است. او بهعنوان یک شخصیت در داستان، بسیار قابلتوجه، جالب و هیجانانگیز است. او سرسخت و مدبر است و به سمت حرفهای کشیده میشود که به انواع مهارتهای بین فردی نیاز دارد؛ مهارتهایی که او بهعنوان فردی اوتیستیک، با اختلال وسواس فکری-عملی (اختلال وسواسی-جبری) و اختلال پردازش حسی با آنها مبارزه کرده و دست و پنجه نرم میکند. «کنترل اشک برای هالی سخت است»، اما او راهی را انتخاب کرده است که اشک تنها چیزی است که میبیند.
البته لازم به ذکر است که استادان کالج هریس نیز کمتر از هالی مورد توجه قرار نمیگیرند. لطافت و وفاداری بین آنها، مراقبت و توجهشان نسبت به یکدیگر و همچنین فرسایش عاطفی ناشی از یک ازدواج طولانی، قابلقبول، منطقی و در عینحال ترسناک به نظر میرسد. این رمان به دنبال جواب چراییها نیست، بلکه مدام در حال حرکت بین هالی در زمان حال و هر یک از قربانیان است. هر یک از تصاویری که این رمان به تصویر میکشد جزئیات ویرانگری را دربرمیگیرند؛ از گیاهخواری که از همکاری با کارآگاه امتناع میکند تا اسکیتسوار نوجوانی که مادرش پس از ناپدید شدن حل نشدهاش دچار اعتیاد به الکل میشود. همانطور که روایتها به هم نزدیک میشوند و ماهیت واقعی پروژهی آنها – امیلی و رادنی هریس - فاش میشود، وحشت اوج میگیرد. هالی، همانطور که از رمآنهای استیون کینگ انتظار میرود، به اعماق تاریکی فرو میرود.
کینگ گفته است که رمان با یک صحنه آغاز شده است: دختری که در مراسم تشییع جنازهی مادرش به صورت مجازی شرکت میکند. جهان تخیلی هالی گیبنی عمیقاً در واقعیت ما ریشه دارد. داستان در زمان قرنطینه اتفاق میافتد: شخصیتها برای احوالپرسی آرنج یکدیگر را بههم میزنند و نام مارکهای واکسن خود را رد و بدل میکنند. مادر هالی که یک ضد واکسن بود، بر اثر ابتلا به ویروس کرونا درگذشت. خطر و انزوای کووید-19 در همهجا وجود دارد. غم و اندوه زیادی در هالی وجود دارد: برای زندگیهای از دست رفته در طول همهگیری؛ برای زوال و شکست اجتنابناپذیر بدن انسان؛ برای قدرت معیوب عشق خانوادگی. هالی میگوید: «مثل بسیاری از آموزههای مادرش، این آموزهها به تنها فرزندش چسبیده بود و او از آنها پیروی میکرد: پرتقال را اگر در صبح بخوری گویی طلا و اگر در شب بخوری همچون سرب است، خوابیدن به پهلوی چپ قلب را فرسوده میکند، فقط شلختهها زیردامنی[13] میپوشند و ...» بعدها، هالی خواب میبیند که مادرش اتاق خواب قدیمی هالی حضور دارد. شارلوت، مادر هالی، میگوید: «به یاد داشته باشید که متعلق به چه کسی هستید.» سپس او از اتاق خواب هالی بیرون میرود و در را پشت سرش قفل میکند.
هدف هریس که در نهایت فاش شد، ممکن است یک تفسیر حیلهگرانه دربارهی ماهیت انگلی محیط آکادمیک دانشگاه باشد – زیرا این رمان در مورد نوشتن نیز هست. خورخه کاسترو، اولین قربانی، معلم نویسندگی خلاق است. امیلی هریس مطالبی که خورخه به ادارهی گروه آموزشی ارائه کرده بوده را میخواند. جروم رابینسون[14]، یک شخصیت جوان سیاهپوست، در حال نوشتن کتاب است و خواهر کوچکترش، باربارا، شاعری مشتاق است. باربارا، اولیویا کینگزبری[15]، شاعر مشهوری که اکنون در آخرین سالهای زندگیاش است را به عنوان مربی پیدا میکند. مانند تمام لایههای داستان، این قسمت از داستان نیز خود را به پایان رمان میپیوندد که این پیوستگی در نوع خود تأملبرانگیز و لذتبخش است. الیویا به باربارا در یکی از گفتگوهای متعدد آنها میگوید: «آنها این را در کالج تدریس نمی کنند، درست است؟ نه، این ایده که انگیزهی خلاقانه راهی برای خلاص شدن از شر زهر است... نه. آنها این را آموزش نمیدهند.»
هالی سرودی عجیب و هولناک برای تعقیب وحشتناک عدالت سرمیدهد. جستوجوی سرسختانهی کارآگاه برای یافتن حقیقت، کتاب را هدایت میکند. کووید-19، شعار «زندگی سیاهپوستان مهم است»، ترامپ و شورش ششم ژانویه، همگی مضامینی دائمی هستند. حتی هریسها نیز علیه بیعدالتیهای زمان و دوران اعتراض میکنند. همچنین، خود رمان در تلاش برای دفع زهر و شفا پیدا کردن است.
منبع: گاردین
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- Holly
[2]- Jorge Castro
[3]- Rodney Harris
[4]- Porta-John
[5]- Holly Gibney
[6]- Zoom
[7]- Penny Dahl
[8]- Stephen King
[9]- Mr Mercedes
[10]- Finders Keepers
[11]- End of Watch
[12]- The Outsider
[13]- half-slip
[14]- Jerome Robinson
[15]- Jerome Robinson