[هشدار: این متن بخشهایی از داستان را فاش میکند.]
کتاب جدید دیوید گرن[1] به نام قاتلان ماه گل[2] روایتی دربارهی یک توطئهی گستردهی وحشتناک علیه ملت اوسیج در اوکلاهاما است. او داستان را بر اساس خانوادهای از اوسیج که به دلایلی عجیب و غریب و مبهم هستند متمرکز کرده است. خانوادهای که با خشونت درگیرند و بالاخره جان خود را از دست میدهند. در ابتدا، مینی اسمیت[3] 27 ساله، کسی که در سال 1918 به دلیل آنچه که پزشکان آن را بیماری عجیب تحلیل[4] نامیدند، فوت میکند. سپس، در سال 1921، خواهرش آنا براون[5] مورد اصابت گلوله قرارمیگیرد و بدن او در یک دره رها میشود. مادر آنها، لیزی کایل[6]، هفتهها بعد از دنیا در اثر ابتلا به یک بیماری ناشناخته فوت میکند. در این مرحله است که خانوادهی او شک میکنند که شاید او مسموم شده باشد. سپس یک بمب خواهر سوم، ریتا اسمیت[7]، را به همراه همسرش، بیل[8]، در سال 1923 از بین میبرد. اما آخرین خواهر زنده، مولی بورکهارت[9] بود که توانست تا سال 1925 زنده بماند، او قبل از این تاریخ خبر مخفیانهای برای یک کشیش میفرستد که زندگیاش در خطر است.
روایت مصیبت این خانواده اینگونه بود. در همین زمان، یکی دیگر از خانوادههای اوسیجی نیز تحت شرایط آزاردهندهی مشابهی در حال مرگ بودند. چارلز وایتهورن[10] در اثر تیراندازی، ویلیام استپسون[11] در اثر مسمومیت، جو بیتس[12] در اثر مسمومیت و هنری روان[13] در اثر شلیک فوت میکنند. هنگامی که اوسیج بارنی مک براید[14] را استخدام کرد تا از مقامات فدرال بخواهد که این مرگها را بررسی کنند، او نیز کشته شد. قتل او با چاقو و ضرب و شتم انجام شده بود و سپس او را برهنه کرده بودند – البته به جز جورابها و کفشهایش که در یکی از آنها کارتی با نام او گذاشته شده بود. تا سال 1925، نه تنها مساله هیچ یک از قتلها حل نشد، بلکه تعداد کشتهها به اندازهای بالا رفت که بقیهی آمریکاییها متوجه این موضوع شدند و روزنامههای ملی در مورد آنچه «حکومت وحشت»[15] و «اوسیج، نفرین سیاه» نامیده میشد، گزارش دادند.
اما این اولینباری نبود که این قبیله در اخبار ملی ظاهر میشد. اوسیجها در سالهای اخیر نیز به ثروتمندترین افراد جهان تبدیل شده بودند. در دههی 1870، آنها از سرزمینهای اجدادی خود به منطقهای در اوکلاهاما رانده شدند که با صفاتی مانند «نابودشده، صخرهای، بیحاصل و کاملاً نامناسب برای کشت» شناخته میشد. دههها بعد، اوسیجها متوجه شدند که محل زندگی آنها از بزرگترین ذخایر نفتی در ایالات متحده است؛ اتفاقی که گفته میشود در دههی 1920 پول به دست آمده از آن ارزش بیشتری از تمام راشهای طلای غرب قدیم بود. برای حفاری این منطقه، حالا کاوشگران مجبور بودند اجارهنامههای اوسیجها را اجاره کنند. روزنامهنگاران با لحنی فریبنده و سرشار از خشم نژادپرستانه در گزارشی آنها را «اوسیج پلتوکراتیک[16]» و «میلیونرهای سرخ» نامیدند. گرن میگوید روزنامهها داستانهایی از اوسیجها در حال رقص در هواپیمای شخصی خود ساختند، آنها پیانوهایی بزرگ را تصویر کردند که روی چمنها پرت میشوند، و حتی اعلام کردند بعضی سفیدپوستان همهی کارهای پست خانهی اوسیجها را انجام میدهند تا هیچ اوسیجی خم نشود.
این ثروت تازه کشف شده تعداد زیادی از قانونشکنان شناخته شده - اعضای باند، فراریها، دزدان بانک و امثال آن - را به خود جذب کرد. در عین حال دزدیهای موذیانهتر توسط دولت ایالات متحده تسهیل شد. دولت ادعا میکرد که بسیاری از اوسیجها قادر به اداره کردن پول خود نیستند، پس اعضای این قبیله مجبور شدند نگهبانانی داشته باشند، و نظارت بر مخارج آنها آغاز شد. نگهبانان اغلب با خرید اقلامی با قیمتهای بالا از فروشگاههای خود، هدایت کسبوکار را به سمت رشوه گرفتن از شرکای خود پیش بردند و دزدی آشکار آغاز شد. با این حال، حق مالکیت این سرزمین نفتخیز، به راحتی به سرقت نمیرفت. چرا که این حق را فقط میتوان به ارث برد. بنابراین، حق مالکیت در قبیله باقی ماند.
از اینجاست که داستان وحشتناک گناه اصلی ایالات متحده و ظلم و کشتار سیستماتیک اولین افراد این قبیله حتی تلختر میشود. زیرا اگر سفیدپوستان امید داشتند که حق مالکیت را به ارث ببرند، باید با قبیله ازدواج کرده و سپس آرزو میکردند که همسر ثروتمندشان بمیرد یا اغلب پس از سالها زندگی با زن یا شوهر اوسیجی، باعث مرگ آنها شوند. همانطور که نهایت ثابت شد، حقوق ارث بهراحتی به توضیح مرگ مینی، آنا، لیزی، ریتا و بیل کمک کرد. با گذشت زمان، سه مرد سفیدپوست که پشت قتل خانوادهی کایل بودند، دستگیر شده، گناهکار شناخته شده و به زندان افتادند. افبیآی این را یک موفقیت بزرگ ارزیابی کرد؛ ویترینی برای نمایش که به مدیر آژانس، جی ادگار هوور[17] اجازه داد تا نیاز به نیروی پلیس ملی را به بقیه کشور نشان دهد.
اما، همانطور که گرن به دقت نشان میدهد، اعلامیهی پیروزی افبیآی دامنهی قتلهای مربوط به مسائل مالی را پنهان کرد. شمار تلفات رسمی ایالات متحده برای این سلطنت به بیستوچهار نفر رسید، اما محققانی که شواهد تاریخی را بررسی کردند بر این باور بودند که تعداد واقعی کشتهها صدها نفر است. اکثر قتل ها حل نشدند. در عوض، گرن میگوید: «اولاد قربانیان تحقیقات خصوصی خود را انجام میدهند، تحقیقاتی که پایانی هم ندارند. آنها با شک و تردید زندگی میکنند و به بستگان مرده یا دوستان خانوادگی قدیمی خود یا حتی قیم خود مشکوک هستند.»
نوه یکی از قربانیان اوسیج توضیح داد: «شما فقط به طور ناخودآگاه این قصد را دارید که به هیچکس اعتماد نکنید؛ ولی چرا نباید این کار را کرد؟» در حالی که من قاتلان ماه گل را میخواندم، اخبار بهروزرسانیهایی را در مورد خرابکاری مداوم در منطقهی سرخپوستان بومی آمریکایی[18] ارائه میکرد، جایی که اعتراضات بومیان آمریکا علیه خط لولهی نفت مانع از ساخت آن نشده است. در مورد یک پلیس که یک سیاهپوست غیرمسلح را کشته بود، یک اختلاس دیگر وجود داشت. برتریگرایان[19] سفید در ویرجینیا تظاهرات عمومی برگزار کردند و غیره. شرح کامل و ضروری گرن از بیعدالتی، بخل و خشونت نژادپرستانه، داستانی قدیمی و جدید را روایت میکند.
منبع: گاردین
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- David Grann
[2]- Killers of the Flower Moon
[3]- Minnie Smith
[4]- Wasting syndrome: در پزشکی، تحلیل که به عنوان سندرم تحلیل نیز شناخته میشود، به فرآیندی اطلاق میشود که طی آن یک بیماری ناتوانکننده باعث از بین رفتن بافت عضلانی و چربی میشود.
[5]- Anna Brown
[6]- Lizzie Kyle
[7]- Rita Smith
[8]- Bill
[9]- Mollie Burkhart
[10]- Charles Whitehorn
[11]- William Stepson
[12]- Joe Bates
[13]- Henry Roan
[14]- Barney McBride
[15]- Reign of Terror
[16]- plutocratic: پلوتوکراسی یا پلوتارکی جامعهای است که توسط افراد دارای ثروت یا درآمد زیاد اداره یا کنترل میشود. اولین استفادهی شناخته شده از این اصطلاح در انگلیسی به سال 1631 برمیگردد. برخلاف اکثر نظامهای سیاسی، پلوتوکراسی ریشه در هیچ فلسفه سیاسی ثابتی ندارد.
[17]- J Edgar Hoover
[18]- Standing Rock
[19]- Supremacists: فردی که معتقد است یک گروه خاص، به ویژه گروهی که بر اساس نژاد، مذهب یا جنسیت تعیین میشود، برتر است و بنابراین باید بر جامعه مسلط شود. (منبع: دیکشنری)