قهرمان اغلب سفرنامهها مردان هستند. اما این بار قرار است با یک دختر جوان راه بیفتیم و به سفر برویم. قمر و شمس دو خواهر هستند که شروع زندگیشان از روستای نفرین شده پدری است. آنها والدینی کتابخوان دارند که از خرافهها فاصله دارند و کتابخوانی اصل مهم زندگی آنهاست. به واسطه همین قمر و شمس از بچگی با کتابها اخت میگیرند و بالاخره کتابها راهی جدید در زندگی قمر باز میکنند. راهی که بعد از مرگ والدین آنها باز میشود و از اینجای داستان است که «قمر» سفرهای خود را شروع میکند.
در این سفرهای پرماجرا، گذار قمر به قهوهخانههای نمگرفته، قصرهای بزرگ و کشتیهای بادبانی میافتد و کارهای جسورانهای میکند. زندگی قمر پر از اتفاقها و آدمهای عجیب و غریب است. چند نفر از دوستانش دزد دریاییاند، یکیشان برده است، یکی دیگرشان شاهزاده و دیگری هم کتابفروش. اما این تمام ماجرای زندگی قمر نیست. او گاهی از سفر خسته میشود و گاهی ناامید. اما بالاخره میآموزد که سفر و کشف بخشی از زندگی اوست. قمر بالاخره ازدواج میکند اما باز هم مسیر زندگی او با تمام زنان دنیای بزرگ فرق دارد. او بالا بالا و پایین زندگی را بچشد و از این سو به آن سو برود و راهکاری باشد برای تغییر دنیا.
اما قصه زندگی نویسنده این کتاب هم متفاوت است. سونیا نمر دوست داشت شهرزاد قصهگو شود، اما یک روز به زندان میفتد. اگر هرکس دیگری بود ممکن بود دست از سر داستانها بردارد اما او نوشتن در زندان را آغاز کرد که نتیجهاش شد نوشتن «سفر به سرزمینهای غریب». خوب است بدانید سفر به سرزمینهای غریب نامزد جایزهی آسترید لیندگرن (بزرگترین جایزهی ادبیات کودک و نوجوان در جهان) شده است و قصههای سونیا نمر به سیزده زبان ترجمه شدهاند.