بانی خرگوشه، عاشق کتابهاست. اولینبار وقتی صدای خانم کتابدار را شنید که برای بچهها در فضای باز کتاب میخواند، عاشق کتابها شد و فهمید که بدون کتابها نمیتواند زندگی کند. برای همین هم طی یک اقدام ماجراجویانه خودش را به کتابخانهای رساند که به نظرش از دشت پر از هویج هم جذابتر بود. به نظر شما او چه میکرد؟
او هر شب چند کتاب برمیدارد و به خانهاش میبرد و تا صبح مشغول خواندن میشود. کمکم بقیه اهالی جنگل هم از کتابهای بانی باخبر میشوند و به خانهاش میآیند تا کتاب بخوانند. تا اینکه همگی با هم تصمیم میگیرند که به کتابخانه بروند. آنها آنقدر مشغول کتابها میشوند که اصلا متوجه ورود خانم کتابدار نمیشوند. خانم کتابدار که آنها را غافلگیر کرده، توضیح میدهد که این طور وارد شدن پنهانی به کتابخانه درست نیست و به آنها کارت عضویت در کتابخانه میدهد و از آنها میخوهد مثل بقیه اعضای کتابخانه کتابهایی را که امانت میبرند دوباره برگردانند. بعد از آن بانی و دوستانش رسما عضو کتابخانه میشوند و خانه بانی تبدیل به باشگاه کتابخوانی میشود.
این کتاب که داستی ساده و روان و تصاویری جذاب دارد به چند موضوع کلی میپردازد: عشق به کتاب، دوستی، مطالعه، دنیای حیوانات و پایبندی به قانون. این مفاهیم همگی در کتاب گردهم آمدهاند و به طور غیرمستقیم به کودکان آموزش داده میشوند.
بخشی از این کتاب باشگاه کتابخوانی بانی
«بانی عاشق کتابها بود. وقتی برای اولین بار صدای خانم کتابدار را شنید که با عینکی قرمز بیرون از کتابخانه برای بچهها با صدای بلند کتاب میخواند، عاشق کتاب شد. بانی همانطور که به قصهها گوش میداد، در خیالش بالا رفتن از کوه...، ناخدای کشتی بودن...، حکومت کردن و پادشاهان را تصور میکرد.»