رمان «آوا در آینه» با یک ضربه شروع میشود. ما به عنوان مخاطب متوجه یک آزارجنسی میشویم. عمو کامران دوست خانوادگی پدر و مادر آوا بوده و هست و آوا در دوراهی سکوت یا اعتراض باقیمانده است. او به عنوان یک نوجوان ایرانی دچار چالشی شده که ممکن است برای هرکسی رخ دهد. اما حالا او باید چه تصمیمی بگیرد؟ با چه کسی باید مشورت کند؟ فائزه دائمی با یک زبان روان و همسو با دیدگاه نوجوانان به روایت داستانی اجتماعی برای مخاطبان پرداخته است. داستان در ده فصل پیش میرود و ما با زندگی و اطرافیان آوا همراه میشویم. ما با آوا همراهیم وقتی دیگر کتاب نمیخواند یا دیگر علاقهای به کارهای فرهنگی ندارد. پدر و مادر آوا از همهچیز بیاطلاعند و کسی باید آنها را آگاه کند. از سوی دیگر آوا در مدرسه دوستان و معلمانی دارد که با او همراهترند. آیا بالاخره آوا فرد مورد اعتمادی برای صحبت کردن پیدا میکند؟ او یاد میگیرد که باید به ترمیم زخمهای خود بپردازد یا خیر؟ باید این داستان را بخوانیم و با لحظههای آن همراه شویم.
این کتاب علاوه بر آگاهی بخشی به نوجوان و یادآوری شکستن سکوت راهنمایی برای والدین و مربیان حوزه کودک و نوجوان است تا علائم و تغییرات را در فرزندان جستجو کنند و برای آنها با اعتمادسازی فضایی امن را ایجاد کنند.
بخشی از کتاب آوا در آینه
«هزار تا اما و اگر دیگر هم وجود دارد، از کجا که برنگردد توی چشمهایم نگاه نکند، بریده بریده و با زبان بیزبانی دستگیرم نکند که گیرم راست میگویی، کرم از خودت نبوده؟ یا بدتر از آن، با یک لبخند ژکوند نگوید که توهم نزدی؟! بالاخره ما دخترهای پانزدهساله عاشقپیشه، فکر و خیال زیاد میکنیم. یک چشمک هم چاشنی کارش کند که عمو کامرانت هم که با آن قد بلند و شانههای پهن و شقیقههای جوگندمی جان میدهد برای فکر و خیال.»