ورود به آوانگارد

زیبا صدایم کن

معرفی کوتاه کتاب کودک زیبا صدایم کن نوشته‌ی فرهاد حسن زاده

نویسنده مهمان
چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳

زیبا دختر پانزده ساله‌ای است که در موسسه‌ای زیر نظر بهزیستی زندگی می‌کند. مادر معتادش ازدواج کرده و پدرش در آسایشگاه بیماران روانی بستری است. زیبا در روز تولدش به پدرش کمک می‌کند تا از آسایشگاه فرار کند. پدر موتور یکی از کارکنان آسایشگاه را می‌دزد تا با هم به گردش بروند و تولد زیبا را جشن بگیرند.

اما زیبا به زودی از هم‌دستی با پدرش پشیمان می‌شود. او دچار دردسرهایی می‌شود که راهکاری برای آنها ندارد.

این کتاب با اشاره به معضلاتی که ممکن است نوجوانان با آن روبرو شوند، به موضوع امید و گذر از چالش‌ها اشاره می‌کند.

کتاب «زیبا صدایم کن» برگزیده‌ شورای کتاب کودک و هجدهمین جشنواره کتاب کانون پرورش فکری در سال ۱۳۹۵ شده است و در فهرست كتاب‌های كلاغ سفید كتابخانه بین‌المللی مونیخ آلمان ۲۰۱۷ قرار گرفته است. 

کتاب «زیبا صدایم کن» همچنین به سبب پرداختن به موضوع کودکان بدسرپرست نامزد شورای كتاب كودک برای فهرست كتاب برای كودكان با نیازهای ویژه دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان ۲۰۱۷ بود.

بخشی از کتاب زیبا صدایم کن

«راه‌مان را کج کرديم و از تو خیابان ولیعصر رفتیم بالا و بعد پيچیديم تو پیاده رو.

پرسیدم: «اون جا به منم فکر می کردی؟»

گفت: «خیلی، ‎زیاد، همیشه...»

ساکت شد و نوک دماغش را خاراند و تارهای سبیلش را کند. از جوابش سر درنمی آوردم.

گفتم: «همیشه چی؟»

گفت: «هر بار گریه‌ام می‌گرفت، تو می‌اومدی جلوی چشمم.» گفتم: «واقعنی؟ چرا من؟»

گفت: «آخه... همه کس من تویی. می‌فهمی زیبا، دخترکم؟»

دست انداختم دور کمرش و سرم را چسباندم به بازوش. قدم‌هامان یک اندازه بود. برگ‌ها زیر پامان خش خشی نرم داشتند. می‌خواستم بپرسم چرا حالمو نمی‌پرسیدی و نمی‌گفتی زیبا روز و شبش چه طور می‌گذره. نشد بپرسم. نمی‌شد.»

مطالب پیشنهادی

کتاب های پیشنهادی