ورود به آوانگارد

زنان در دست‌اندازهای شهر

مروری بر کتاب زنان و کیفیت زندگی نوشته‌ی فریبا سیدان

نویسنده مهمان
پنجشنبه ۸ آذر ۱۴۰۳

کتاب زنان و کیفیت زندگی نوشته‌ی فریبا سیدان به یکی از مهمترین و جدی‌ترین مسائل جوامع جهانی می‌پردازد که بحث‌ها، مناظرات و رقابت‌های بسیاری بر سر آن وجود دارد: مفهوم پیچیده و چندجانبه‌ی‌ «توسعه».

دشواری این مفهوم به دلیل این است که در فرآیند توسعه، تمامی مسائل کوچک و بزرگ یک جامعه حائز اهمیت‌اند و باید هم‌زمان مورد توجه قرار بگیرند. به بیان دیگر، اساساً نمی‌توان گفت چه شاخصه‌هایی دارای اولویت‌اند؛ زیرا در این روند همه‌ی امور به نوبه‌ی خود مهم‌اند؛ درست مانند یک ماشین (دستگاه/ سیستم) که اگر کوچکترین جزء آن دچار مشکل شود، نمی‌تواند عملکرد مطلوبی ارائه دهد.

کتاب زنان و کیفیت زندگی؛ با نگاهی به کیفیت زندگی زنان در شهر همان‌طور که از عنوانش پیداست، بر کیفیت زندگی زنان در شهر تمرکز دارد که یکی از کلیدی‌ترین عناصر توسعه‌ی پایدار است. لازم به ذکر است که در ایران مطالعات اندک و پراکنده‌ای درخصوص رابطه‌ی کیفیت زندگی زنان و توسعه انجام شده است و این کتاب سعی دارد با گردآوری نظریه‌های موجود و پژوهش میدانی این خلأ را پر کند.

حین خواندن کتاب درمی‌یابیم که تلاش برای رفعِ حداکثریِ نابرابری‌های جنسیتی و برقراری عدالت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... منجر به ارتقای سطح کیفی زندگی زنان می‌شود که یکی از ارکان بنیادین توسعه‌ی انسانی است. وجود تبعیض‌های جنسیتی در جوامع در حال توسعه‌ای مانند ایران کاهش کیفیت زندگی زنان را به دنبال دارد و رفع این موانع است که می‌تواند ما را هرچه سریع‌تر و بهتر در مسیر توسعه‌ی پایدار قرار دهد.

تحقق هویت و نقش اجتماعی

فصل اول کتاب شرح می‌دهد که مقصود از «کیفیت زندگی» در درجه‌ی اول تأمین نیازهای ابتدایی مانند بهداشت، آموزش، دسترسی به کالاهای ضروری و رفاه مادی است؛ اما بدیهی است که این مفهوم به مؤلفه‌های ذکرشده ختم نمی‌شود و آنچه اهمیت دارد، تحقق قابلیت‌های انسانی زنان در بستر جامعه‌ای آزاد و امن است. به عبارت دیگر، ساختار سیاسی و اجتماعی و نگرشِ فرهنگیِ حاکم بر جامعه باید به گونه‌ای باشد که زنان حق انتخاب و فرصت‌های برابری برای دنبال کردن اهداف خود را داشته باشند و در امور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی صاحب قدرت و فاعلیت باشند.

تحقق این امر در جوامع درحال توسعه به دلیل تسلط فرهنگ مردسالار با معضلات و چالش‌های بسیاری روبه‌روست؛ زیرا محدودیت‌های اعمال‌شده بر زنان و نوع جامعه‌پذیری آنان به گونه‌ای است که صرفاً نقش‌های سنتی مادری، همسری و خانه‌داری را بر عهده می‌گیرند که منحصر به حوزه‌ی خصوصی است. چنین نقش‌هایی مسئولیت سنگین و سرشتی «دگرخواهانه» دارند و همین مسئله باعث می‌شود که زنان فرصت پرداختن به استعدادها و علایق خود را نداشته باشند، دچار فرسودگی جسمی و روحی شوند و درنتیجه کیفیت زیستی پایینی را تجربه کنند.

سهم زنان از خیابان

در فصل دوم درمی‌یابیم که مفهوم توسعه با دو پدیده‌ی «صنعتی شدن» و «گسترش شهرنشینی» گره خورده است. همچنین به این نکته‌ی اساسی اشاره می‌شود که پیکره‌ی شهرها غالباً به دو بخشِ 
«تجاری و تولیدی» و «خانوادگی و مصرفی» تقسیم می‌شوند که اولی مرد‌محور و دومی زن‌محور انگاشته می‌شود. بدین ترتیب، واضح است که فضای شهری بر مبنای ذهنیت و الگوهای مردانه طراحی شده‌‌ است و همین امر موجب در تنگنا قرار گرفتن و به حاشیه رانده شدن زنان می‌شود. از سوی دیگر، پدیده‌ی شهرنشینی تغییر و تحولات فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بسیاری را رقم زده است که به دنبال آن، فرصت‌های زیادی برای اشتغال و مشارکت اجتماعی زنان فراهم شده است.

در حقیقت، زنان در بستر زندگی شهری این امکان را پیدا می‌کنند که از حصار نقش‌های محدود و سنتی خود خارج شوند و با ورود به فضای عمومی و فعالیت در آن، دنیای جدیدی را تجربه کنند. اما آنچه باعث می‌شود زنان نتوانند از امکانات موجود بهره‌ی برابری ببرند، روح پدرسالارانه‌ی حاکم بر کالبد شهر و ترس از آزار و اذیت، خشونت و احساس ناامنی است. بنابراین می‌توان گفت شهرها خصلتی متناقض دارند؛ چراکه در عین موقعیت‌ساز بودن برای زنان، محدودیت‌زا و خطرساز هم هستند.

برای برون‌رفت از این وضعیت، ضروری است که در درجه‌ی اول امنیت و آرامش بی‌قید و شرط زنان در سطح شهر تأمین گردد و سپس زمینه‌های دسترسی سریع و آسان به خدمات مختلف برای رفع نیازهایشان فراهم شود. ذکر این نکته لازم است که کلیه‌ی امکانات و خدمات شهری باید به گونه‌ای سازماندهی شوند که مطابق نقش‌ها، ویژگی‌های فیزیکی و روحی و روانی زنان باشند تا آن‌ها در کمال آزادی و اطمینان خاطر در فضای شهر تردد و فعالیت کنند.

جوامع انسانی باید به این باور برسند که خیابان سهم همه‌ی شهروندان است و عامل جنسیت قادر به نقض این اصل نیست. زنان اشیاء خانه نیستند که متعلق به آن باشند و بدین ترتیب حضورشان در اجتماع «اشغال فضایی» تلقی شود که گویی به‌واقع متعلق به آن‌ها نیست. زنان باید شهر را به معنای واقعی متعلق به خود و از آنِ خود بدانند و نسبت به آن احساس بیگانگی نداشته باشند.

شهر سالم شهری است که در آن حقوق شهروندی تمام افراد اعم از مردان، زنان، کودکان، افراد دارای معلولیت و... با وجود تفاوت و تنوع در نقش‌ها، سبک زندگی و نیازها به نحو احسن رعایت می‌شود؛ درست مانند یک سمفونی گوش‌نواز که تمامی بخش‌های آن در هماهنگی کامل با یکدیگرند و در عین تکثر از انسجام برخوردار هستند.

از دریچه‌ی واقعیت

فصل سوم کتاب تجربه‌ی زیسته‌ی زنان از زندگی در شهر تهران را شرح می‌دهد. در این قسمت زنان در خلال گفت‌وگوها اذعان دارند که بافت و ساختار شهر تهران و فرهنگ مردانه‌ی حاکم بر آن به گونه‌ای است که تردد و تحرک زنان و کودکان را با موانع زیادی روبه‌رو می‌کند؛ ازجمله دشواری و محدودیت در استفاده از وسایل حمل‌ونقل و دسترسی به آن‌ها، احساس معذب بودن حین رانندگی در شهر، مشکل در عبورو‌مرور در معابر و پیاده‌رو‌ها به دلیل وجود سطوح ناهموار و مزاحمت‌های گوناگون، کمبود امکانات رفاهی و بهداشتی مورد نیاز زنان، بهره‌‌مندی محدود از فضای سبز و پارک‌ها به منظور پیاده‌روی و ورزش به دلیل مزاحمت‌های محیطی یا تجمع معتادان و بزهکاران، احساس وحشت هنگام رفت‌وآمد در شب و... .

برای حل این معضلات لازم است که اصلاحات و تغییراتی در ساختار، معماری و سازماندهی شهر انجام شود و همچنین نظارت جدی و مستمری از سوی پلیس و ضابطان صورت بگیرد تا آسایش زنان در همه‌ی ابعاد فراهم شود و از همه مهم‌تر، همانا تلاش برای فرهنگ‌سازی در جهت حضور موثر و مفید هرچه بیشتر زنان در فضای عمومی و تعامل مسالمت‌آمیز و سازنده‌ی آنان با سایر اعضای جامعه است. چنین اقدامی حیاتی و زمان‌بر است و اگر به‌درستی صورت نگیرد، منجر به انزوا و جدایی زنان از بدنه‌ی جامعه می‌شود که مصداق بارز واپسگرایی است.

گسترش شهرنشینی و فراهم آمدن فرصت‌های شغلی و فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اگر با اقدامات مذکور همراه شود، موجب دستیابی زنان به منابع ارزشمند مادی و معنوی، افزایش عزت نفس و خودباوری و عاملیت هرچه بیشتر آنان می‌شود. متأسفانه در این زمینه نیز شاهد مشکلات و کاستی‌هایی _ به‌ویژه در جوامع در حال توسعه_ هستیم.

اشتغال؛ جدالی از نو

فصل چهارم به اشتغال زنان می‌پردازد. نرخ بیکاری زنان و حضور آنان در مشاغل سطح پایین، کم‌درآمد و با شرایط کاری سخت‌تر و امکان پیشرفت کمتر بسیار بیشتر از مردان است. این مسئله علل متعددی دارد که در وهله‌ی اول، می‌توان به نگاه کلیشه‌ای و جنسیت‌زده‌ای اشاره کرد که نان‌آوری را وظیفه‌‌ی مردان می‌داند و به همین سبب اولویت استخدام‌ همواره با آنان است. همچنین در عرف جوامع برخی مشاغل زنانه و برخی مردانه انگاشته می‌شود که اغلب مشاغل با موقعیت بهتر و درآمد بالاتر از نوع دوم‌اند.

«از نظر باندز در حالی که بازارهای کار شهری متأثر از روابط جنسیتی هستند، ماهیت تقویت‌‌کنندگی متقابل فضا، جامعه و اقتصاد در شهر مشهود است؛ چنان‌که دوگانگی‌های جنسیت با دوگانگی‌های فضا در شهر تثبیت می‌شود که استعاره‌ای از تثبیت جامعه‌پذیری و تمایلات جنسیتی در جامعه است.»[1]

 اگر سیاست‌گذاران، سازمان‌ها و صاحبان کسب‌وکار به توانمندی‌ و قابلیت‌های زنان ارج بنهند، برابری جنسیتی در زمینه‌ی اشتغال بیشتر می‌شود و راه ورود آنان به موقعیت‌های مدیریتی و مشاغل با حقوق و مزایای مناسب هموار می‌گردد.

همچنین ذکر این نکته ضروری است که وقتی زنان به طور هم‌زمان مسئولیت‌های سنگین خانوادگی و شغلی خود را برعهده می‌گیرند، ممکن است دچار تعارض و عدم تعادل نقش بشوند که به دنبال آن فشارهای روانی و جسمانی فراوانی را تجربه می‌کنند. این چالش گاهی چنان شدت می‌گیرد که به‌ناچار شغل خود را رها می‌کنند تا به نقش مادری، همسری و خانه‌داری بپردازند. راهکارهایی وجود دارد که امکان پرداخت هم‌زمان به نقش‌های شخصی و اجتماعی را برای زنان فراهم می‌کند؛ ازجمله حمایت معنوی و عملی همسران و سایر اعضای خانواده و نیز تأکید بر دورکاری و زمانِ کاری انعطاف‌پذیر.

مطلب مهمی که در این زمینه وجود دارد، رسیدن به دیدگاه و تعریف جدیدی نسبت به اشتغال زنان است. زنان مستحق و لایق آن هستند که اهداف خود را دنبال کنند، استعدادهایشان را پرورش دهند و به دنبال آن زندگی باکیفیت‌تری را تجربه کنند. همچنین هرچه نقش‌های مختلف زنان و پاداش‌ها و دستاوردهای حاصل از آن‌ها در آشتی و نزدیکی بیشتر با یکدیگر قرار بگیرند، احتمال این که به تعادل نقش برسند و در زندگی خود احساس آرامش و کارآمدی بکنند، بسیار بیشتر است.

مسئله‌ی دیگر، ارزش‌گذاری بر کار خانگی زنان و محترم شمردن آن است. مدیریت خانواده، تربیت فرزندان و فداکاری عواملی هستند که باید در شاخص‌های توسعه برشمرده شوند و صرفاً شاخص‌های اقتصادی مد نظر نباشند؛ زیرا _همان‌طور که پیشتر اشاره شد _ مفهوم توسعه فقط بر یک بُعد متمرکز نیست، بلکه هم‌زمان ابعاد و زوایای مختلف و متنوعی را شامل می‌شود.

رفتن

فصل آخر کتاب به مسئله‌ی مهاجرت اشاره می‌کند که با پدیده‌ی شهرنشینی پیوند دارد. پدیده‌ی مهاجرت هم درست مانند فضای شهری برای زنان ماهیتی دوگانه دارد؛ چراکه با فراتر رفتن از مرزها و تجربه‌ی جهانی نوین، راه‌هایی برای تحقق بخشیدن به قابلیت‌ها و پیشرفت در زمینه‌ی تحصیل، اشتغال و کسب استقلال گشوده می‌شود. از طرف دیگر، گاهی مهاجرت برای زنان طبقه‌ی فرودست صرفاً راه فراری است که آنان را از حصار خانواده و سنت‌های منع‌کننده می‌رهاند؛ اما سرانجام نه تنها به جایگاه والایی نمی‌رسند، بلکه مشکلات بغرنجی مانند استثمار جنسی، روسپیگری و تن دادن به سایر مشاغل پَست گریبان آن‌ها را می‌گیرد. بنابراین دولت‌ها موظف‌ به ارائه‌ی خدمات حمایتی و اجتماعی ویژه‌ای به زنان کم‌توان هستند و ضروری است که در جهت ارتقا و توانمندسازی آنان اقدامات و برنامه‌ریزی‌هایی صورت بگیرد.

توسعه‌ی پایدار تنها زمانی رخ می‌دهد که یک جامعه تحولات عمیق فرهنگی و تغییرات بنیادین فکری را در سطحی گسترده و فراگیر تجربه کند. چنین امری زمان‌بر است و کماکان بسیاری از کشورها در این زمینه مسیری طولانی‌ پیش‌رو دارند. ‌تلاش خستگی‌ناپذیر در جهت رفع هرچه بیشتر شکاف‌ها و نابرابری‌ها و کوشش برای دستیابی به یک زندگی سعادتمند و مسالمت‌آمیز در کنار یکدیگر هدف غایی توسعه است.


منابع: سیدان، فریبا. 1397، زنان و کیفیت زندگی؛ با نگاهی به کیفیت زندگی زنان در شهر، تهران: نشر تیسا.


[1]- سیدان، 1397: 191