ورود به آوانگارد

نشانگر صبح

مروری بر کتاب خروس نوشته‌ی ابراهیم گلستان

نویسنده مهمان
دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳

کتاب خروس نوشته‌ی ابراهیم گلستان داستانی ا‌ست که نویسنده‌اش نحوه‌ی شکل‌گیری و انتشار آن را این گونه توضیح می‌دهد: «این داستان؛ «خروس»، در روزهای آخرِ سال ۱۳۴۸ و تابستان ۱۳۴۹ نوشته شد. بعد از آنکه داستان درازتری را به نام هارهار نوشته بودم. در هر دو این داستان‌ها قصدم نمودن دید و شناختم از روزگار حاضر و حاکم بود. اما برای نمایاندن تمام آنچه دیده بودم و می‌دیدم نشان دادنش ضروری بود، در این دو قصه گسترشی درخورند نمی‌شد داد؛ هرچند روزگار را در آنها فشرده‌تر می‌نمایاندی. تنوع مردم، تنوع برداشت‌ها و خواست‌ها و جهت‌هاشان حاجت به هیئت و به قالب دیگر داشت. فیلم «گنج» و بعد، قصه نوشتن آن را درآوردم.

و از این قرار، بعد آن دو تا نوشته‌ی دیگر را کنار گذاشتم تا چند سال بعدتر نشریه‌ای که طی چندین سال تنها چهار پنج شماره بیرون داد، شاید هم کمتر، چند تکه از کتاب خروس را پیش از دوباره خواندنی که نویسنده کرده باشد به چاپ آورد _با تأکید بر همین نکته، و با قید اینکه آن نوشته نهایی نیست. بعد دستی را که می‌خواستم در آن ببرم، بردم اما قصدی برای نشر آن و هر نوشته دیگر نداشتم. و قصه دور رفت از ذهنم. و سال‌های سال هم رفت، تا چند روز پیش که یک نسخه از مجموعه‌ای به دست من آمد که در ایران به‌تازگی درآورده‌اند از چند قصه کوتاه به‌عنوان حاصل ده سال دوران انقلاب. در آن میان کتاب خروس هم بود. داستانی که نه محصول سال‌های پس از انقلاب بود و نه کوتاه. اما در آن میانه منقلب شده، با جمله‌ها و کلمه‌های دگرگون‌شده، از میان برده، بی ذکر اینکه چنین کرده‌اند و نویسنده‌اش، اگر منم، آن را ندیده است و از آن بی‌خبر بوده است. این‌ها هم تمام با نقطه‌گذاری غلط ولی مرسوم، با خط‌نویسی غلط ولی به‌تازگی زیادتر مرسوم، و در آخر، با صفحه‌های فراوان _نزدیک سی صفحه_ از پایان قصه به کلی بریده، افتاده، شاید چون قصه در اصلش بلندتر از قصه‌های دیگر مجموعه‌شان می‌شده است و با عنوان آن کتاب نمی‌خوانده است _که با وجود این همه سلاخی، باز هم شده ست و هنوز هم نمی‌خواند. این مرا واداشت تا قصه را به صورت اصلی‌اش به چاپ دربیاورم، که می‌بینید.»[1]

داستان کتاب خروس

خروس روایت اقامت دو مهندس نقشه‌برداری در خانه‌ی حاجی ا‌ست. آن‌ها بعد از انجام پروژه‌شان در جزیره‌ای در جنوب کشور و در راه برگشت به شهر خود، به دلیل ناهماهنگی‌های صورت گرفته از سوی شرکت ناچار می‌شوند که یک روز بیشتر در جزیره _یا شاید بندر_ بمانند و با اهالی آن سرکنند تا شرکت ماشین دیگری بفرستد. اینجاست که گذر آن‌ها به حاجی و خانه‌ی پرسروصدایش می‌افتد و در کمتر از بیست‌و‌چهار ساعتی که مهمان او هستند، اتفاقاتی رخ می‌دهد، شنیدنی!

سبک کتاب خروس

بعید است با خواندن داستان متوجه نمادپردازی‌های نویسنده نشده نشوید. خروس داستانی نمادین و چندلایه است و به همین سبب ممکن است همه‌ی خوانندگان برداشت یکسانی از آن نداشته باشند. داستان دیالوگ‌محور‌ است و بسیاری از اتفاقات در خلال گفت‌وگوها عیان می‌شوند. البته پیش ‌بردن داستان تنها نقش دیالوگ‌ها نیست، بلکه به ما در شناخت شخصیت‌ها و روابط بینشان نیز کمک می‌کنند. می‌توان گفت گلستان از تمام پتانسیل «دیالوگ» در داستانش استفاده کرده است. همچنین ضرب‌آهنگ بالای گفت‌وگوها به جذابیت روایت افزوده است و حتی زمانی که این شتاب گیج‌کننده می‌شود _ مثلاً در گفت‌وگوی دو همسفر بعد از مشاهده‌ی وقایع عجیب پیرامون خود_ باز هم در خدمت داستان است.

از منظر شخصیت‌پردازی شاید بتوان خروس را مهم‌ترین شخصیت داستان دانست. خروس که وقت و بی‌وقت اذان می‌گوید، چهره‌ای منفور نزد اهالی دارد و حاجی که شخصیتی ریاکار، حریص و مستبد است، دائماً او را حرامزاده خطاب می‌کند و برایش رجز می‌خواند. قصه را یکی از مهندسین روایت می‌کند که روشنفکری منطقی است؛ اما همکارش مردی منفعت‌طلب است. تا انتهای داستان نمی‌فهمیم نام راوی و همکارش چیست و شناخت چندانی نسبت به آن‌ها پیدا نمی‌کنیم؛ اما در مقابل خروس را به‌خوبی می‌شناسیم. حتی می‌دانیم چگونه از تخم بیرون آمده و با هنرنمایی‌هایش در طول داستان آشنا می‌شویم. نویسنده زبان و لحن مناسبی را برای فضاسازی داستان انتخاب کرده است. لحن عامیانه در دیالوگ‌ها و لجه‌ی ساکنان جزیره به‌خوبی فضای حاکم بر داستان را برای مخاطب ترسیم می‌کند.

شناخت دقیق نویسنده از اهالی جنوب کشور و آداب و رسوم سنتی حاکم بر زندگی آن‌ها فضاسازی موفقی را برای این اثر به ارمغان آورده است. به واسطه‌ی همین شناخت دقیق است که نقد او بر سنت‌های خرافی جاری میان اهالی جزیره _که طبیعتاً فقط به جزیره و اهالی‌اش محدود نمی‌شود و قابل تعمیم است_ به‌جا و اثرگذار است و مخاطب را با عمق جهالت و خرافه‌زدگی مواجه می‌کند. به نظر می‌رسد تجربیات کاری‌ گلستان در جنوب کشور _اداره‌ی انتشارات شرکت نفت ایران و انگلستان، نوشتن مطالب تبلیغاتی برای شرکت نفت در آبادان، اداره‌ی امور دایره‌ی تهیه عکس و خبر کنسرسیوم نفت، ساخت مجموعه مستند «چشم‌اندازها» برای شرکت ملی نفت ایران و ..._ او را به شناخت دقیقی از مردم جنوب و مقتضیات زندگی‌شان رسانده است که جلوه‌های آن را در خروس می‌بینیم. یکی از مهم‌ترین نقدهای مطرح‌شده در داستان مربوط به سنت «دارِخَرستو» است که برای همگان سرانجام شومی دارد.

ویژگی دیگر داستان خروس صراحت آن است. گلستان بی‌پرده روایت می‌کند تا مخاطب را تحت تأثیر عریانی واقعیت قرار دهد. قطعاً اشارات غیرمستقیم نمی‌تواند خواننده را تا این اندازه با شرارت بشری روبه‌رو کند و اثری تکان‌دهنده بر او داشته باشد.

درباره‌ی ابراهیم گلستان

ابراهیم گلستان کارگردان، داستان‌نویس، مترجم، روزنامه‌نگار و عکاس ایرانی متولد 1301 در شیراز و اکنون ساکن انگلستان است. گلستان آغازگر نوع جدیدی از داستان‌نویسی در ایران بود: خلق مجموعه ‌داستان‌های مرتبط. تا امروز هفت اثر داستانی از او منتشر شده است و تعدادی کتاب منتشرنشده نیز دارد.

لذت متن

«رفتم در آستانه و تکیه به جرز دادم و تاریکی را که می‌رسید، می‌دیدم. باد ملایمی که بوی دریا داشت، همراه صدای موج می‌آمد. حیاط بی‌صدا و بی‌کس بود و هیچ چیز در آن نمی‌جنبید، جز نور سرخ آتش بی‌دود زیر دیگ‌های گوشه‌ی دیوار که در لای خاکستر خوابیده بود و خل انداخته گاهی جرقه‌ای می‌زد. بعد به راهنما گفتم «ما را بر لب دریا.» اما حاجی میان قنوت از ته اتاق بلندتر گفت «... وقنا من عذاب النّار...» که انگار حرفی داشت. و با دست اشاره کرد بمانیم و رفت در رکوع. دیگر تنها صدای سینِ سبحان‌هایش به گوش می‌آمد. انگار با فشار مؤکد به روی سین می‌خواست هر شبهه‌ی شکست در نمازش به علت این انحراف در توجه را از میان بردارد. هرچند گویا فعلاً به ما بیشتر توجه داشت تا مبدأ اعلا.»[2]


منبع: گلستان، ابراهیم. 1374، خروس، لندن: روزن


[1]- گلستان، 1374: 7- 8

[2]- همان، 65 - 66

مطالب پیشنهادی

کتاب های پیشنهادی