هر یک از ما در ذهن خود افکاری غیرقابل بیان داریم. گاه، افکارمان را نمیگوییم، چون از قضاوت شدن میترسیم. گاه، برای بیان این افکار کلمات مناسب را پیدا نمیکنیم و گاه، حتی خودمان هم نمیتوانیم آنها را درک کنیم؛ گویی از قسمتی در ناخودآگاه ما سرچشمه میگیرند. امروز چیزی ننوشتم، ترکیبی از این افکار عجیب و غیرقابل بیان است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه و داستانهای خیلی خیلی کوتاه (داستانک) است. داستانهای کتاب را میتوان فهمید؛ اما در انتهای هریک از خودمان میپرسیم «چه اتفاقی افتاد؟» این داستانها در جهانی سوررئال و فراواقعی اتفاق میافتند و از ناخودآگاه نویسنده سرچشمه میگیرند تا در ناخودآگاه خواننده، معنای خود را به دست آورند.
برخی از داستانهای این کتاب به محض این که آغاز میشوند، به پایان میرسند؛ اما در همان زمان کوتاه روی مخاطب اثری میگذارند که او را به فکر فرو میبرد. ایدههایی بسیار کوچک ساختار این داستانها را شکل میدهند. ایدههایی ساده، بدون زمان و مکان مشخص، بدون هیچ داستانی مشخص و بدون شخصیتهای دراماتیک. در این داستانها موقعیتهایی عجیب و کوتاه تصویر میشوند؛ موقعیتهایی که تبدیل کردن آنها به داستان، بسیار دور از ذهن به نظر میرسد. نویسنده، با رنگها، اعداد و حتی اسامی بازی میکند و آنها را به شخصیت تبدیل میکند. شخصیتهای او فقط اسم دارند؛ اما نه نمایندهی شخصیتهای به خصوصی هستند و نه حتی نمایندهی یک تیپ شخصیتی خاص. او مدام با کلمات بازی میکند. برخی از داستانها فقط از چند کلمهی محدود ساخته شدهاند؛ در عین حال دارای مفهوم عمیقی هستند. مفاهیمی که در نگاه اول فاقد هرگونه معنی هستند؛ اما اگر تنها چند دقیقه درمورد آنها فکر کنیم، شباهت تک تک داستانها را با زندگی مدرن امروز درمییابیم. گویی، نویسنده با دیدهی طنز جهان را میبیند و با شوخطبعی تلخ خود، آن را به سخره میگیرد.
این داستانهای کوتاه، میتوانند به فیلمسازان و نویسندگان کمک کنند تا از موقعیتهای ساده بهره گیرند و داستانهای خود را خلق کنند. حتی، فیلمسازان میتوانند از خود داستانها برای ساخت فیلم، به خصوص فیلم کوتاه استفاده کنند. دانیل خارمس (Daniil kharms) مثل یک شاعر، داستان مینویسد؛ اغلب جملات او دارای وزن و قافیه هستند. گاه، داستانی را میگوید و حتی خودش در انتها آن را زیر سوال میبرد. او با نحوهی بیانش، نشان میدهد که یک ایده به هر شکلی میتواند تبدیل به داستان شود؛ حتی اگر ویژگیهای داستانهای معمولی را نداشته باشد. اغلب داستانهای این کتاب، هیچ نقطه اوجی ندارند. حتی تعلیق هم ندارند. بهترین توصیف برای آنها این است که «هیچ اتفاقی در این داستانها نمیافتد».
سبک داستانهای کتاب امروز چیزی ننوشتم، زیر مجموعهی نوع خاصی از داستان به نام «میکروفیکشن» است. میکروفیکشن در ترجمه، داستانک یا داستان کوتاه کوتاه نیز نامیده میشود. این سبک با «مینیمالیسم» نیز اشتراکاتی دارد؛ زیرا در هر دو نوع داستاننویسی، جزییات غیرضروری حذف میشوند و همچنین، خالق اثر از متن حذف میشود. هرچه جوامع ماشینیتر میشدند، افراد مشغلههای بیشتری پیدا میکردند و وقت محدودی برای مطالعه داشتند؛ در چنین شرایطی، سبکهایی مشابه مینیمالیسم راه خود را به ادبیات باز کردند و میکروفیکشنها نیز خلق شدند تا افراد وقت کمتری را صرف مطالعه کنند. ایجاز، رکن مهم این نوع داستانهاست. همانطور که درمورد اثر خارمس گفته شد، در این سبک، عناصری مثل پیرنگ و شخصیت و... وجود ندارند و فضاسازی بسیار ساده اتفاق میافتد؛ به طوری که بخش اعظم فضا در ذهن مخاطب شکل میگیرد و خلاقیت او را نیز تقویت میکند.
نمادها، عنصر جدانشدنی میکروفیکشنها و در نتیجه داستانهای این کتاب هستند. بسیاری از اسامی، اشیا، اعداد و رنگها، نمادها و استعارههایی از مفاهیم دیگر هستند؛ همچون مفاهیم سیاسی و اجتماعی و مفاهیم اخلاقی و انسانی. همین نمادها هستند که در عین کوتاهی متن، آن را به داستان عمیقتر تبدیل میکنند که نه تنها خواندن آن لذتبخش و سرگرم کننده است، بلکه آموزنده نیز هست و خواننده را با مسائل جهان خود آشنا میکند.
دانیل ایوانویچ یواچف، مشهور به دانیل خارمس (Daniil Kharms) شاعر، داستاننویس و نمایشنامهنویس در سبک سوررئالیسم (فراواقعگرایی) و ابزورد و متولد ۱۹۰۵ در روسیه است. او در ادبیات و هنر از نوابغ به حساب میآمد و با وجود محدودیتهای سیاسی و اجتماعی زمان خودش، توانست آثار ارزشمندی را خلق کند که بر هنرمندان پس از خودش تاثیرات بسیاری داشت. خارمس در زیرمتن اشعار و داستانهایش، از وضعیت اجتماعی زمان خود انتقاد میکند و در قالبی ابزورد و سوررئال، به نقد واقعیتهای سیاسی و اجتماعی میپردازد.