ورود به آوانگارد

موقرمزی محبوب!

مروری بر مجموعه‌ی آنه شرلی نوشته‌ی لوسی مود مونتگمری

مینا نادری
سه شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳

کتاب آنه[1] شرلی در گرین گیبلز را لوسی مود مونتگمری، نویسنده‌ی کانادایی، در سال 1908 نوشته است و پس از آن هفت کتاب دیگر در ادامه‌ی داستان اول به چاپ رسیده‌اند: آنه شرلی در اونلی، آنه شرلی در جزیره، آنه شرلی در ویندی پاپلرز، آنه شرلی در خانه‌ی رویاها، آنه شرلی در اینگل ساید، آنه شرلی دره‌ی رنگین کمان و آنه شرلی (ریلا در اینگل ساید).

این مجموعه داستان از جمله محبوب‌ترین رمان‌های جهان است که به زبان‌های مختلف ترجمه شده و بارها مورد اقتباس سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته است. اگر شما هم سریال‌ها و کارتون‌های آنه شرلی را دیده‌اید و گمان می‌کنید خواندن کتاب‌هایش تکراری خواهد بود، ابداً این‌گونه نیست. عمده‌ی فیلم‌نامه‌ی سریال و کارتون آنه شرلی اقتباس از کتاب اول این مجموعه یعنی آنه شرلی در گرین گیبلز است؛ اما داستان آنه در کتاب‌هایش به همین‌جا ختم نمی‌شود، به طوری که شخصیت اصلی کتاب پایانی دخترِ آنه شرلی، ریلا، است. مخاطبان اصلی این مجموعه نوجوانان‌اند، اما داستان شیرین آن و روایت ساده‌ و روان ال. ام. مونتگمری برای همه‌ی سنین دلنشین و لذت‌بخش خواهد بود.

مجموعه آنه شرلی روایت یک زندگی کامل است. سراسر داستان از زمانی که با آنه‌ی نوجوان همراه می‌شویم تا کتاب آخر که روایت دوران جوانی آخرین فرزند اوست، روایت زندگی معمولی ماست. با وجود اینکه دهه‌ها از نگارش آنه شرلی می‌گذرد، همچنان داستانش زنده است و در زمان حال نفس می‌کشد.

آنه دخترک موقرمزی است که به‌خاطر رنگ موها و کک‌مک‌های صورتش اعتمادبه‌نفس پایینی دارد، در رویاهایش سیر می‌کند و زندگی را آن‌گونه تصور می‌کند که دوست دارد، حتی اسمش را.

«کودک پس از مکث کوتاهی با اشتیاق گفت: «می‌شود مرا کوردیلیا صدا کنید؟»

ـ کوردیلیا صدایت کنیم؟ اسمت همین است؟

ـ نه اسمم این نیست، اما خیلی دلم می‌خواهد کوردیلیا صدایم کنید. واقعاً اسم ظریف و قشنگی است.

ـ من که نمی‌فهمم تو چه می‌گویی. اگر اسمت کوردیلیا نیست، پس چیست؟

دخترک با بی‌میلی گفت: «آنی شرلی، ولی خواهش می‌کنم مرا کوردیلیا صدا کنید. حالا که قرار است فقط مدت کوتاهی اینجا بمانم، برای شما چه فرقی می‌کند که اسمم چه باشد؟ در ضمن آنی خیلی غیرشاعرانه است.»[2]

مونتگمری از دردهای آنه می‌نویسد، اما با طنزی ظریف. چاشنی شیرینی که در خلق شخصیت شرلی وجود دارد، از تلخی روایت غم‌هایش می‌کاهد؛ همان طور که آنه با قدرت تخیلش از واقعیت‌های سخت زندگی‌اش فاصله می‌گیرد. نوجوانان امروز هم دغدغه‌های آنه‌ی چند دهه پیش را دارند؛ پذیرفته شدن در بین اطرافیان، روابط با دوستان و هم‌کلاسی‌ها، تجربه‌ی احساس عشق و علاقه، عشق‌های نافرجام، سختی‌های درس‌خواندن و از سر گذراندن آزمون‌های تحصیلی، دوری از خانواده برای تحصیل و زندگی مستقل یا مشترک، سوگ عزیزان و ... . این دغدغه‌های مشترک مجموعه‌ی آنه شرلی را برای نسل امروز باورپذیر می‌کند.

مثلاً آنه در نوجوانی روی حرف‌هایی که از اطرافیان می‌شنید، بسیار حساس بود و اعتمادبه‌نفس کمی داشت؛ از چهره و رنگ موهایش، اندام لاغر و لباس‌هایش خجالت می‌کشید و در آرزوی داشتن شکل و شمایل بهتری بود. او از حرف‌های دیگران بسیار آزرده می‌شد، چیزی که هر نوجوانی ممکن است تجربه کند؛ اما به مرور زمان دریافت که بهتر است زودرنج نباشد و حرف‌های دیگران را با شوخی پاسخ دهد، روی مسائل مهم‌تر زندگی تمرکز کند و برای روابطش حد و مرز قائل شود. آنه متوجه شد که امکان ندارد همه‌ی افراد او را دوست داشته باشند و تأییدش کنند.

معرفی جلدبه‌جلد مجموعه‌ی آنه شرلی

[هشدار: به علت دنباله‌دار بودن مجموعه‌ی‌ آنه ‌شرلی، معرفی هر جلد بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند.]

1. آنه شرلی در گرین گیبلز

متیو کاتبرت به ایستگاه راه آهن می‌رود تا پسری را که قرار است از یتیم‌خانه بیاید، به خانه بیاورد. متیو دیگر توان سال‌های قبلش را ندارد و با خواهرش، ماریلا کاتبرت، تصمیم گرفته‌اند که سرپرستی یک پسر را قبول کنند تا در کارهای مزرعه به آن‌ها کمک کند. خانم ریچل لیند که متوجه رفتن متیو می‌شود، به‌سرعت خود را به منزل کاتبرت‌ها می‌رساند و علت این قضیه را جویا می‌شود. ریچل لیند در همسایگی کاتبرت‌ها زندگی می‌کند و طبق قوانیش نباید هیچ خبری را از دست بدهد. او بعد از شنیدن خبر به سرپرستی گرفتن پسرک بهت‌زده می‌شود و می‌گوید: «یک پسر! ماریلا و متیو کاتبرت یک پسر قبول کرده‌اند! از یک یتیم‌خانه! پس حتماً دنیا زیر و رو شده است! از این به بعد دیگر هیچ چیز مرا شگفت‌زده نمی‌کند! هیچ چیز!»[3] اگر خانم ریچل لیند می‌دانست که یک دختر مو قرمزِ کک‌مکی پرحرف در ایستگاه قطار منتظر رسیدن متیو کاتبرت است، احتمالاً صحبتش را تکذیب می‌کند و وارد مرحله‌ی جدیدی از شگفتی می‌شود.

متیو به ایستگاه می‌رسد و به جای یک پسر نوجوان، آنه شرلیِ رویاپرداز تنها روی سکو نشسته است؛ دختری که برخلاف جثه‌ی کوچکش روح بزرگی دارد. متیو به سراغ مأمور ایستگاه می‌رود و سراغ قطار ساعت پنج‌ و نیم را می‌گیرد. مامور پاسخ می‌دهد: «قطار پنج و نیم آمد و نیم ساعت پیش هم از اینجا رفت. ولی یکی از مسافرهای آن منتظر شما مانده؛ یک دختر کوچولو. او آنجا روی نیمکت نشسته. من از او خواستم که به اتاق انتظار خانم‌ها برود، اما او با اصرار گفت که ترجیح می‌دهد بیرون بماند و گفت که اینجا چیزهای بیشتری برای خیال‌بافی هست. به نظر دختر جالبی می‌آید.»[4]

متیو کاتبرت متوجه می‌شود که اشتباهی رخ داده است، ولی نه کارمند ایستگاه مسئولیتی در قبال این موضوع دارد و نه متیوی خجالتی می‌تواند دخترک را پس بفرستد. پیرمرد به سمت دختر کوچولو برمی‌گردد و نیازی نیست استرسی برای شروع مکالمه داشته باشد، چون آنه شرلی به محض دیدن او با لحنی گرم و مودبانه شروع به صحبت می‌کند: «شما باید آقای متیو کاتبرت از گرین گیبلز باشید. از دیدنتان خیلی خوشحالم. کم‌کم داشتم از آمدنتان ناامید می‌شدم و فکر می‌کردم چه اتفاقی ممکن است باعث نیامدنتان شده باشد. داشتم فکر می‌کردم که اگر شما امشب دنبالم نیامدید، از آن درخت گیلاس جنگلی که در پیچ جاده است، بالا بروم و شب را همان‌جا بمانم. من یک ذره هم نمی‌ترسیدم؛ چون خوابیدن زیر نور ماه و روی یک درخت گیلاس جنگلی که پر از شکوفه‌های سفید است، خیلی لذت بخش است. شما این‌طور فکر نمی‌کنید؟ آدم خیال می‌کند در یک تالار مرمرین زندگی می‌کند، این طور نیست؟ البته مطمئن بودم که اگر شما امشب نمی‌آمدید، فردا حتما می‌آمدید.»[5]

آنه کار سختی برای همراهی با متیو کاتبرت ندارد، زیرا متیو به او نمی‌گوید اشتباه شده است و دخترک شیرین زبان را همراه خودش به خانه می‌برد تا سامان دادن به این قضیه را به ماریلا بسپارد. ماریلا به محض دیدن آنه شرلی شوکه می‌شود و از متیو می‌پرسد که این دختربچه کیست؟ متیو پاسخ می‌دهد که نمی‌داند و گویا اشتباهی رخ داده است. آنه متوجه این مسئله‌ی غم‌انگیز شده و نور امید و شادی‌ِ درونش ناگهان خاموش می‌شود.

آنه بعد از اینکه می‌فهمد نمی‌تواند تا ابد در گرین گیبلز و نزد متیو و ماریلا بماند، تمام غم دنیا را روی قلب کوچکش احساس می‌کند. او در اتاق زیر شیروانی تنها و دل‌شکسته تمام شب را گریه می‌کند تا به خواب برود. اگر آنه می‌دانست که ماریلا برخلاف چهره‌ی جدی‌اش، قلبی مهربان دارد و اجازه خواهد داد او برای همیشه در گرین گیبلز زیبا بماند، آن شب آن‌قدر غمگین و دل‌شکسته نمی‌شد.

آنه شرلی در کنار خواهر و برادر مهربان در گرین گیبلز ماند و داستان زندگی‌اش با حضور شخصیت‌های دیگری که اهل آن دهکده بودند، ادامه پیدا کرد. دایانا بری و گیلبرت بلایت دو شخصیت مهم دیگر جلد اول آنه شرلی هستند که در جزیره‌ی پرنس ادوارد در کنار او قرار می‌گیرند؛ دایانا به‌عنوان دوستی صمیمی و گیلبرت به‌عنوان هم‌کلاسی‌ بازیگوشی که او را هویج خطاب می‌کند و پاسخ حرفش را با تخته‌ای چوبی‌ می‌گیرد که بر وسط سرش فرود می‌آید. البته رابطه‌ی گیلبرت و آنه تا ابد ناخوشایند باقی نمی‌ماند... .

2. آنه شرلی در اونلی

آنه شرلی که حالا معلم اونلی شده است، عضو شناخته‌شده‌ای از اهالی دهکده به حساب می‌آید. او برای روستا انجمن تشکیل می‌دهد؛ روستایی که در سال‌های پیش خانه‌ی جدیدش شده بود و زمان برده بود تا اهالی او را به‌عنوان عضوی از خودشان قبول کنند. رابطه‌اش‌ با گیلبرت بلایت _پسری که حاضر شد جای خودش در مدرسه‌ی روستا را به آنه بدهد، تا او از ماریلا دور نباشد_ تغییر کرده است و هر دو در انتهای قلبشان احساسی جدید را نسبت به یکدیگر تجربه می‌کنند... .

3. آنه شرلی در جزیره

دانشگاه ردموند منتظر حضور آنه شرلی است؛ دختری که در تمام سال‌های تحصیل استعداد و پشتکار خود را نشان داده است. آنه گرین گیبلز را ترک می‌کند، ماریلا و دایانا را بدرود می‌گوید و به دانشگاه ردموند می‌رود. او به همراه دوستانش در خانه‌ی پتی ساکن می‌شوند. رویال گادنر شخصیت جدیدی است که پا به زندگی آنه شرلی می‌گذارد؛ آن هم در غیاب گیلبرت بلایت که خبر نامزدی‌اش در دانشگاه پیچیده است... .

«گیلبرت خنده‌ی تلخی کرد.

ـ دوستی! تا چند سال دوست، آنی؟ من زندگی با تو را می‌خواهم و تو به من می‌گویی که هرگز به آرزویم نمی‌رسم.

آنه فقط توانست بگوید: «متاسفم. مرا ببخش گیلبرت!» آه! کجا بودند؛ کجا بودند آن جمله‌های دلپذیر و پربار که او در خیالش برای رد کردن دلباختگانش به زبان می‌آورد؟»[6]

4. آنه شرلی در ویندی پاپلرز

سال اول، سال دوم و سال سوم سه بخش این جلد هستند. در این جلد نامه‌هایی از آنه شرلی را می‌خوانیم که جزئیات رابطه‌ی او با گیلبرت بلایت را برایمان روایت می‌کنند. گیلبرت بلایت حالا دانشجوی پزشکی ردموند است و آنه فارغ‌التحصیل دوره‌ی کارشناسی، مدیر دبیرستان سامرساید و ساکن ویندی پاپلرز.

او در نامه‌هایش از مکان جدید، دوستان و اطرافیان و ماجراهایی می‌نویسد که برایش اتفاق می‌افتد: «عزیزترین! می‌بینی چه آدرس جالبی است! تا به حال چنین کلمه‌های قشنگی شنیده بودی؟ ویندی پاپلرز نام خانه‌ای است که در آن زندگی می‌کنم و عاشقشم. در ضمن عاشق جاده‌ی اسپوک هم هستم؛ جاده‌ای با این نام اصلاً جایی ثبت نشده است. نام اصلی آن خیابان ترنت است؛ ولی فقط راهنمای مسافرها از این اسم می‌کند و تازه آن موقع هم مردم به هم نگاه می‌کنند و می‌گویند که ما چنین خیابانی نداریم!»[7]

5. آنه شرلی در خانه‌ی رویاها

آنه شرلی و دایانا بری، دوستان قدیمی، در حال جمع کردن وسایل آنه هستند و در ذهن خود به گذشته‌ها سفر کرده‌اند؛ به شبی که بچه‌های مدرسه برنامه‌ی زنده اجرا کردند و گیلبرت در آن مراسم شعر خواند. دایانا می‌گوید: «همان شبی که گیلبرت یک شعر را از بر خواند و وقتی به بیت «او کس دیگری بود کسی که خواهر نبود» رسید، به تو خیره شد. تو خیلی عصبانی بودی، چون گل رز کاغذی‌ات را برداشت و توی جیبش گذاشت! هیچ وقت فکرش را نمی‌کردی که روزی با او ازدواج کنی.»[8]

زمان آن فرا رسیده که گرین گیبلز شاهد پیوند آنه شرلی و گیلبرت بلایت باشد. آنه برای زندگی با گیلبرت به کیلومترها دورتر از گرین گیبلز و ماریلا و دایانای عزیزش نقل مکان می‌کند. گلن سنت مری مکان جدیدی است که زوج جوان در آنجا ساکن می‌شوند. گیلبرت حالا پزشک جوانی است که برای شروع کار طبابتش باید به این مکان برود. آنه برای خانه‌ی جدیدش اسم می‌گذارد: خانه‌ی ‌رویاها. در خانه‌ی رویاها او برای اولین بار مادر می‌شود، اما مادر نوزادی که کوتاه‌ترین داستان جهان وصف حال اوست: «برای فروش: کفش‌های کودک، پوشیده نشده.»[9]

6. آنه شرلی در اینگل ساید

اینگل ساید مکان جدیدی است که آنه شرلی و همسرش به آن نقل مکان می‌کنند. خانواده‌ی سه نفره‌ی آن‌ها در خانه‌ی جدیدْ بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود؛ جم که در خانه‌ی رویاها متولد شده است، صاحب چندین خواهر و برادر می‌شود: نن و دای دوقلو، والتر، شرلی و برتا ماریلا ملقب به ریلا.

7. آنه شرلی دره‌ی رنگین‌کمان

در این جلد و جلد بعدی فرزندان آنه شرلی نقش بیشتری در داستان ایفا می‌کنند. آنه دیگر شخصیت اصلی کتاب‌ نیست و نقش کم‌رنگ‌تری نسبت به جلدهای پیشین دارد. دره‌ی رنگین کمان نام مکان مورد علاقه‌ی بچه‌هاست که درآنجا بازی و تفریح می‌کنند. ماجراهایی که فرزندان گیلبرت و آنه با فرزندان کشیش جدید گلن سنت مری دارند، داستان‌های این جلد را تشکیل می‌دهد.

«آنی گفت: «شرلی خوابیده و جم و والتر و دوقلوها دارند در دره‌ی رنگین‌کمان محبوبشان بازی می‌کنند. همین امروز بعد از ظهر به خانه برگشته‌اند و به زور صبر کردند تا شام آماده شود و بعد از شام به آن‌جا بروند. هیچ‌جا را بیشتر از این دره دوست ندارند. حتی بیشه‌ی افراها هم این‌قدر توی دلشان جا باز نکرده.»[10]

8. آنه شرلی (ریلا در اینگل ساید)

جلد آخر مجموعه‌ی آنه شرلی به برتا ماریلا یا همان ریلا، آخرین فرزند آنه و گیلبرت، اختصاص دارد. ریلا دختر جوانی است که در یک مهمانی با کنت فورد ملاقات می‌کند و این ملاقات آغاز رابطه‌ی آن‌هاست. ریلا با وجود سن کمش که حدود ۱۷ ـ ۱۸ سال است، سرپرستی کودکی را قبول می‌کند که مادرش مرده و پدرش به جنگ رفته است و ماجراهای مختلفی از سر می‌گذراند. در همین دوران است که جنگ جهانی اول آغاز می‌شود؛ جنگی که خانواده‌ی آنه از ترکش‌های آن آسیب و سوگی عمیق را تجربه می‌کنند.

درباره‌ی نویسنده

لوسی مود مونتگمری (به‌اختصار ال.ام.مونتگمری) متولد نوامبر ۱۸۷۴ در جزیره‌ی پرنس ادوارد کانادا است و عمده‌ی شهرتش را مدیون نگارش مجموعه‌ی آنه شرلی است.

لوسی در بیست‌ویک ماهگی مادرش را از دست داد و پدرش حضانت او را به پدربزرگ و مادربزرگش واگذار و آن‌ها را ترک کرد. دنیای کودکی لوسی دنیای تنهایی بود و او به خیال‌پردازی پناه برد؛ پناهگاهی که لوسی بعدها شخصیت آنه را بر همان بنا کرد. زندگی در دنیای ذهنی و ارتباط با دوستان خیالی، قوه‌ی تخیل او را تقویت کرد.

لوسی مود مونتگمری بعد از به پایان تحصیلات دانشگاهی، معلم شد و جدی و مستمر به امر نوشتن پرداخت. او در ده سال بیش از صد داستان نوشت و منتشر کرد. مونتگمری یک دیوان شعر، بیست رمان، سی مقاله و پانصد‌وسی داستان کوتاه منتشر کرده است.

او در ۲۴ آوریل ۱۹۴۲ بر اثر ایست قلبی در تورنتو درگذشت. بعد از مرگش در کنار تختش یادداشتی پیدا شد که نوشته بود: «طلسم‌ها عقلم را زائل کردند و نمی‌دانم که با این طلسم‌ها چه کنم. خدا مرا ببخشد و امیدوارم دیگران هم مرا ببخشند؛ حتی اگر درکم نکنند. وضعیت من بسیار بد و غیرقابل تحمل است، هیچ‌کس این را درک نمی‌کند. عجب پایانی‌ست بر زندگی‌ای که همیشه همه‌ی تلاشم را در آن به‌کار گرفته‌ام.» نوه‌ی مونتگمری سال‌ها بعد افشا کرد که مادربزرگش از بیماری افسردگی رنج می‌برده است. شوهر او مبتلا به بیماری روانی بود و لوسی برای مراقبت از او سختی‌های زیادی را متحمل می‌شد. لوسی مود مونتگمری خالق دنیای رنگارنگ آنه شرلی در قبرستان کاوندیش به خاک سپرده شد و مراسم یادبودش در گرین گیبلز برگزار شد.

لوسی مود مونتگمری اولین زنی بود که عضو انجمن هنری سلطنتی بریتانیا شد. خانه‌ی او در انتاریو و زمین‌های اطراف گرین گیبلز و خانه‌ی وی در جزیره‌ی پرنس ادوارد به‌عنوان اماکن ملی_تاریخی کانادا ثبت شده‌اند. دولت کانادا در سال ۱۹۴۳ او را به‌عنوان شخصیت برجسته‌ی تاریخ ملی معرفی کرد. از دیگر آثار او می‌توان به سه‌گانه‌ی امیلی: امیلی در نیومون، امیلی و صعود و امیلی و جستجو، دوگانه‌ی قصه‌های جزیره: دختر قصه‌گو و جاده‌ی طلایی و رمان‌های کلاف سردرگم، قصر آبی، کیلمنی باغ میوه، دوگانه‌ی پت، جادوی گل همیشه بهار و جاده‌ای به گذشته اشاره کرد.

لوسی مود مونتگمری (به‌اختصار ال.ام.مونتگمری)

ترجمه

در ایران انتشارات قدیانی مجموعه‌ی هشت جلدی آنه شرلی را با ترجمه‌ی سارا قدیانی منتشر کرده است.

اقتباس‌های سینمایی و تلویزیونی

مجموعه‌ی آنه شرلی و بیشتر کتاب اول و دوم آن بارها مورد اقتباس سینمایی و تلویزیونی قرار گرفته‌اند. «آنه در گرین گیبلز» محصول سال ۲۰۰۰ مجموعه‌ی پویانمایی کانادایی است که در ژانر کمدی_درام به کارگردانی کوین سالیوان ساخته شده است. کوین سالیوان چندین سریال نیز براساس این کتاب ساخته است؛ از جمله «آن در گرین گیبلز»، «دنباله»، «ادامه‌ی داستان» و «یک شروع تازه».

مینی سریال آن در گرین گیبلز (۱۹۸۵) با بازی مگان فالوز به کارگردانی کوین سالیوان

منابع:

مونتگمری، لوسی مود. 1385، آنی شرلی در گرین گیبلز، ترجمه‌ی سارا قدیانی، تهران: قدیانی.

مونتگمری، لوسی مود. 1386، آنی شرلی دره‌ی رنگین‌کمان، ترجمه‌ی سارا قدیانی، تهران: قدیانی.

مونتگمری، لوسی مود. 1386، آنی شرلی در جزیره، ترجمه‌ی سارا قدیانی، تهران: قدیانی.

مونتگمری، لوسی مود. 1386، آنی شرلی در ویندی پاپلرز، ترجمه‌ی سارا قدیانی، تهران: قدیانی.

مونتگمری، لوسی مود. 1386، آنی شرلی در خانه‌ی رویاها، ترجمه‌ی سارا قدیانی، تهران: قدیانی.


[1]- آن، آنه یا آنی؟ Anne املای انگلیسی اسم آنه شرلی است. سارا قدیانی مترجم مجموعه‌ی آن شرلی از انتشارات قدیانی به علت شباهت این اسم با ضمیر اشاره‌ی «آن» در فارسی از واژه‌ی آنی در ترجمه‌ی خود استفاده کرده است. در این یادداشت از واژه‌ی آنه استفاده شده است.

[2]- مونتگمری، 1385: 41

[3]- همان، ۱۱

[4]- همان، ۱۹

[5]- همان، ۲۱

[6]- مونتگمری، 1386:  ۲۳۶- 237

[7]- مونتگمری، 1386: 5- 6

[8]- مونتگمری، 1386: 12

[9]- منسوب به ارنست همینگوی.

[10]- مونتگمری، 1386: 10

مطالب پیشنهادی

کتاب های پیشنهادی