استقلال روحی هانا آرنت در مواجهه با توتالیتاریسم و بیمیلی او برای پیوستن به یک جنبش حزبی و روشنفکری معیّن، دقیقاً نمونهای از همان نوع کنش سیاسی است که او معتقد بود پایه و اساس آزادی است. در عصر دوقطبیِ حاضر که طرفین آن کاملاً متمایز و متضادند، او نمادی قدرتمند از ضرورت و حتی شُکوه مشارکت سیاسی است.
در عصر دوقطبیشدهی ما بهسختی میتوان به یاد آورد که روشنفکران برجستهی نسلهای پیشین نگران بودند "زندگی سیاسی" در سراشیبی مرگ باشد. همانطور که دانشمند علوم سیاسی، لوئیس هارتز[1] در کتاب خود با عنوان سنت لیبرال در آمریکا[2] استدلال کرد، اختلافات جدی سیاسی با توافقِ قاطعِ اکثریت بر سر اصول آزادی و برابری سرکوب شد. به نظر میرسید جمهوریخواهان و دموکراتهای مدرن درگیریهای شدید دههی 1930 را فراموش کرده بودند. جمهوریخواهان مدرن همان کسانی بودند که مجدداً روابط دوستانهای با دولت فدرال برقرار کرده و نقش گستردهای ایفا میکردند و دموکراتهای مدرن نیز همانهایی بودند که جاهطلبیهایشان برای گسترش دولت رفاه را موقتاً کنار گذاشتند. در همین حال سیاست خارجی نمونهای از یک هنجار دوحزبی _ترویج سازمان ملل از یک سو و مخالفت با توسعهطلبی شوروی از سوی دیگر_ بود که حکم میکرد هر نوع اختلاف سیاسیِ منتهی به چنددستگی میان آمریکاییها باید داخل مرزهای ملی حل شود.
هانا آرنت در این زمینه نمونهای از احیای زندگی سیاسی _فعالیت پرجنبوجوش مردم در انتخابهایشان که نمونهی آن شهر باستانی پولیس[3] و به ویژه آتن[4] است_ را به طرز قدرتمندانهای بیان کرد و از این طریق به یکی از چهرههای کلیدی در احیای تئوری سیاست تبدیل شد.
او در سال 1906 در یک خانوادهی یهودی در لیندن[5] آلمان متولد شد. نزد مارتین هایدگر[6] در ماربورگ[7] و کارل یاسپرس[8] در هایدلبرگ[9] تحصیل کرد و سپس مجبور شد برای در امان ماندن از آزار نازیها به فرانسه و بعداً به ایالات متحده فرار کند. در فرانسه و نیویورک با سازمانهای یهودی برای کمک به پناهندگان نازیها در اروپا و مستندسازی سرنوشت آنها همکاری میکرد. شهرت ادبی او با انتشار کتاب ریشههای توتالیتاریسم[10] در سال 1951 تثبیت شد. آرنت تا پایان عمر در میان روشنفکران عمومی نیویورک باقی ماند و کتابهایش را با همکاری مطبوعات مهمی منتشر کرد و چندین مقاله در رسانههایی مانند کامنویل[11]، دیسنت[12]، نیویورکر[13] و نیویورک نقد و بررسی کتابها[14] به چاپ رساند. او همچنین در مراکز علمی نخبگان سخنرانی کرد و قرارهای ملاقات و جلسات بزرگی در دانشگاه شیکاگو[15] و مدرسهی جدید برای تحقیقات اجتماعی[16] داشت.
تفکر سیاسی
از آرنت اغلب بهعنوان یک فیلسوف یا صدای پیشتاز چپ نو[17] در دهههای 1960 و 1970 یاد میشود. هر دو توصیف گمراهکننده است. او صراحتاً از پذیرش عنوان "فیلسوف" در سخنرانیهای گیفورد[18] خودداری کرد و در حالی که گهگاه میتوان در مصاحبههایش کلمهای در تمجید فعالیتهای دانشجویی معاصر پیدا کرد، به هیچ حزبی پایبند نبود. او که متفکری بسیار اصیل است، میتواند به طرز سودمندتری بهعنوان «پدیدارشناس سیاست» شناخته شود. او با تجربهی زندگی سیاسی هماهنگ بود و به دستهبندیهای قراردادی محدود نمیشد. او در حالی که از یک سو خصلت ایدئولوژیک جنبشهای سیاسی قرن بیستم را رد میکرد، از سوی دیگر به اصلاح سیاستِ حذفشده از فلسفهی هایدگر پرداخت. او خود را دشمن بیفکری در سیاست _یا آنچه بهعنوان «ابتذال شر» معروف است_ میدانست و در عوض به دنبال تبلیغ و ترویج تفکر سیاسی بود.
برای درک دیدگاههای او، میتوانیم به کتاب ریشههای توتالیتاریسم بپردازیم؛ مطالعهای با بافت غنی که همزمان تاریخی، جامعهشناختی، روانشناختی و سیاسی است. هانا آرنت این کتاب را بین سالهای 1945 تا 1949 نوشته و در آن پدیدهی آلمان نازی و روسیهی استالینیستی[19] را بلافاصله پس از فروپاشی آلمان تحلیل میکند و این در حالی است که دیگری (روسیهی استالینیستی) همچنان یک تهدید زنده و فعال بوده است. تحلیلی که این کتاب از مدرنیته ارائه میدهد، ناظر بر اشتباه و کجروی فاحشی است که در مسیر پیشروی این جریان فکری رخ داده است. او یهودیستیزیِ اروپایی را در روند پیچیدهی همسانسازی یهودیان پس از روشنگری[20] ردیابی میکند و سپس به تحلیل امپریالیسم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میپردازد که برآمده از نژادپرستی غربی است که خود بر اساس فروپاشی ناسیونالیسم بنا شده است.
به عقیدهی آرنت شکلگیری توتالیتاریسم به جنگ جهانی اول و ظهور جمعیتهایی که شهروند هیچ کشوری نبودند و جوامع تودهای که به طبقات اجتماعی تقسیمبندی نشده بودند _متشکل از افراد بیقدرت، بیتفاوتِ سیاسی، منزوی و فاقد منافع مشترک_ برمیگردد. پدیدهای پیچیده که شامل تبلیغات (به ویژه استفاده از زبان ظاهراً علمی)، ایدئولوژی، نخبگان و هواداران، پلیس مخفی، یک رهبر مستبد و ترور بهعنوان ابزارِ کنترلگری است. موضوع یا مشخصهای که در سراسر تحلیل او دیده میشود، از دست دادن "تعامل سیاسی" است؛ از رضایت بورژوازی از زندگی خصوصیشان گرفته تا نقض آشکار و مطلق حریم خصوصی و تمامی سیاستها در دولت توتالیتر.
ضرورت اقدام سیاسی
در حالی که ریشههای توتالیتاریسم عمیقاً در واقعیتهای تاریخی غوطهور است، سخنرانیهای والگرین[21] هانا آرنت که در سال 1958 با عنوان وضع بشر[22] منتشر شد، صراحتاً تئوریک و مشتمل بر تمام سنت فلسفهی سیاسی است. او با تمایز میان حیات فعال و حیات متفکرانه مخالف است و هم با دیدگاه فلسفی کلاسیک که در آن تفکر برتر از عمل است، مخالفت میکند و هم با دیدگاه مدرنی که جانب زندگی فعال را میگیرد؛ اما به تفاوتها و بیان ایدهها و احساسات توجه نمیکند. آرنت زندگی فعال را به «کار فیزیکی»، «تلاش» و «عمل» تقسیم میکند که به ترتیب به ضرورتِ طبیعی و مادی، هنر و ساختن دنیای انسانی و سیاست مربوط میشوند.
او تفکر مدرن، جریان اصلی[23] و مارکسیستی را به دلیل تمرکز بر کار و تلاش از طریق فناوری برای رهایی انسان از کار بدون در نظر گرفتن اینکه برای چه چیزی رها شده است، مقصر میداند. هدفِ «کار» ساختن جهانی است که انسان در آن زندگی کند؛ محصولِ هنر، اما مهمتر از آن عرصهی عمل. او میخواهد مانند ماکیاولی[24] که اغلب نیز به او استناد میکند، شهر پولیس _یعنی زندگی سیاسی که شهروندانش داشتند_ را احیا کند؛ نه به این دلیل که آن شهر به طور طبیعی وجود دارد، بلکه به سبب درک درستی که از کنش سیاسی صورت گرفته و انسان را در عالیترین حالت خود نشان میدهد.
آرنت معتقد است کنش سیاسی در "تعامل با دیگران" اتفاق میافتد. این امر مستلزم مشورت، انتخاب، رقابت، شجاعت و تلاش مشترک است. قدرت سیاسی از "اقدام مشترک" حاصل میشود، نه از فرمانِ از پیش صادرشده؛ همچنین به حفظ یکپارچگی افراد و استقلال هویتی در کانونها و احزاب سیاسی نیز بستگی دارد. از آنجا که عرصهی سیاست منعطف و سیال است، فعالان سیاسی هنگام درگیر شدن در شرایط متغیر و ظهور امور جدیدی، با محصور کردن خود در محدودهی عرف و با تکرار قوانین قدیمی، افتخار و خاطرهای به دست نمیآورند. سیاست خود را بهوضوح در انقلاب و پایهگذاری نظام سیاسی نشان میدهد و کسانی که در این لحظات به فعالیت سیاسی میپردازند، میدانند که ضمن کنشِ جمعی در راستای ایجاد امرِ اصیل، تواناییهای انسانی خود را کاملاً به کار میگیرند.
آزادی سیاسی
به گفتهی آرنت، این آزادی سیاسی است که بزرگترین دستاورد است. او در کتاب انقلاب[25](1963) میگوید افرادی که این نگرش را درک کردند، همان کسانی بودند که انقلاب آمریکا را رقم زدند. آنها به دنبال ایجاد "نظمی نوین" بودند و شکوهمندانه موفق شدند. اگرچه آرنت به این نتیجه میرسد که «قانون اساسی[26] بزرگترین دستاورد مردم آمریکاست که در نهایت به طرز ناعادلانهای از غرور آنها نسبت به داراییهایشان جلوگیری کرد»؛ احتمالاً به این دلیل که انرژیهای سیاسی آنها را به نهادهای بسیار ساختاریافته هدایت و محدود کرد. با این حال، آزادی سیاسی مختص بزرگان نیست، حتی اگر تنها راه تمایز میان انسانها باشد. آزادی را میتوان هر جایی یافت که انسانها برای تعیین آیندهی مشترک خود دست به اقدامات مشترک میزنند.
انقلاب (نوشته هانا آرنت)
نویسنده: هانا آرنت ناشر: خوارزمی قطع: گالینگور,رقعی نوع جلد: گالینگور قیمت: 270,000 توماناز نظر آرنت، دولت بوروکراتیک[27] مدرن و جامعهی تودهای که زندگی مادی آن را اداره میکند، ارزش آزادی سیاسی را فراموش کرده بود. او در کتاب آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر[28] نتیجه میگیرد که آدولف آیشمن، کارمند عالیرتبهی نازی که به آمریکای لاتین فرار کرده و سرانجام در دادگاهی دراماتیک در اسرائیل محاکمه میشد، هیچ بدخواهیِ خارقالعادهای از خود نشان نداد. در عوض، او یک انسان مدرن نوع قابل شناسایی بود که هویتش به واسطهی جایگاهش در بوروکراسی دولتی شکل میگرفت و احساس وظیفهاش کاملاً منطبق بر موفقیت در انجامِ کارآمدِ وظایف بوروکراتیکش بود. در این حالت آزادی سیاسی را میتوان نقطهی مقابل خدمات دولت بوروکراتیک دانست. آزادی سیاسی مسئول، متفکر، مبتکر، اصولی و شناسا است و قوانین و استانداردها را نمیپذیرد. یعنی آزادی سیاسی از شرایط و انتخابهای بزرگتر آگاه است و مایل است تصمیماتی بگیرد که برای آنها پاسخگو باشد و ستایش یا سرزنش شود.
آیشمن در اورشلیم (گزارشی در باب ابتذال شر)
نویسنده: هانا آرنت ناشر: برج قطع: شمیز,رقعی نوع جلد: شمیز قیمت: ناموجودروایت آرنت از هولوکاست نیز به دلیل اظهارات تندش دربارهی رهبران گتوهای یهودی که با مقامات نازی در فرستادن یهودیان به اردوگاهها همکاری میکردند، محکوم شد. همانطور که او دریافته بود، مشتریگرایی[29] نیز مانند بوروکراسی نوعی فساد است؛ برخلاف آزادی سیاسی که در قیام ورشو جرقهی کوچک اما روشنی بود.
برای هانا آرنت، زندگیِ روشنفکرِ عمومی یک زندگی سیاسی است؛ به ویژه در جهان مدرن. اگرچه او به شهر باستانی پولیس اشاره میکند، عملِ سیاسیِ آزادانه را فراتر از عملکرد سخنوران در مجلس و هوپلیتها[30] در میدان میداند. جهانبینی و روحیهی مستقلی که آرنت در نوشتههایش نشان میداد، مصداقی دقیق و عینی از اقدامات سیاسی مورد ستایش او بود.
او فلسفه را بیارزش نمیداند. او سعی داشت نظریهی سیاسی امانوئل کانت[31] در کتاب نقد سوم[32] را سازماندهی کند. آرنت معتقد بود شیوهی بیان فلسفی کانت برای عقل عمومی[33] جذاب است. ممکن است این سوال برایمان پیش بیاید که آثار هانا آرنت به اندازهی کافی ثابت میکنند که درک مردم از مثالهای معمولی زندگی متفکرانه اشتباه است یا خیر؟ و همچنین آیا تأکید او بر اصول سیاسی به این معناست که اهمیت مشروطیت را دست کم میگیرد؟ اولی در پی نشان دادن سیاست بهعنوان اصلی نیکو و اخلاقی نبوده و دومی با محدود کردن حوزهی قلمرو سیاسی چیزی را نشان میدهد که مهمتر از سیاست است. با این حال، کمک به احیای اصالت سیاست در مواجهه با دولت توتالیتر مدرن، دستاوردی است که ارزش یادآوری و تلاش برای درک آن را دارد.
منبع: دِ پابلیک دیسکرس
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- Louis Hartz
[2]- The Liberal Tradition in America (1995)
[3]- Polis
[4]- Athens
[5]- Linden
[6]- Martin Heidegger
[7]- Marburg
[8]- Karl Jaspers
[9]- Heidelberg
[10]- Origins of Totalitarianism
[11]- Commonweal
[12]- Dissent
[13]- The New Yorker
[14]- New York Review of Books
[15]- the University of Chicago
[16]- the New School for Social Research
[17]- the New Left: چپ نو یک جنبش سیاسی گسترده بود که عمدتاً در دهههای 1960 و 1970 رخ داد و متشکل از فعالانی در جهان غرب بود که برای طیف وسیعی از موضوعات اجتماعی مانند حقوق مدنی و سیاسی، محیط زیست، فمینیسم، نقشهای جنسیتی و اصلاحات سیاست مواد مخدر مبارزه میکردند. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
[18]- Gifford Lectures
[19]- Stalinist
[20]- The Enlightenment. روشنگری یا عصر عقل بزرگ بهعنوان دورهی گفتمان دقیق علمی، سیاسی و فلسفی تعریف میشود که مشخصهی جامعه اروپایی در طول قرن هجدهم از اواخر قرن 17 تا پایان جنگ های ناپلئونی در 1815 بود. (منبع:The British Library )
[21]- Walgreen Lectures
[22]- Human Condition,
[23]- ایدهها، نگرشها و فعالیتهایی که عموم مردم به اشتراک میگذارند و آن را امری عادی و متعارف تلقی میکنند.
[24]- Machiavelli
[25]- On Revolution
[26]- Constitution
[27]- حکومتی که در آن بیشتر تصمیمات مهم از جانب مقامات دولتی گرفته میشود، نه نمایندگان منتخب.
[28]- Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil
[29]- سیستم سیاسی یا اجتماعی مبتنی بر رابطهی مشتری و حامیاش که در ازای امتیاز یا منفعت خاصی، از او حمایت سیاسی یا مالی میکند.
[30]- Hoplite. سرباز ساده و مسلح در دوران یونان باستان
[31]- Immanuel Kant
[32]- Third Critique
[33]- Public reason . یک آرمان اخلاقی در فلسفهی سیاسی است که مستلزم فهم و پذیرش منطقی تصمیمات سیاسی از دیدگاه هر فرد است.