مجموعهای از چهار کتاب در یک کتاب؛ دربارهی یک تاجر فعال در وال استریت[1] در دههی 1920 که ضعف ما را در خودفریبی نشان میدهد. دومین رمان هرنان دیاز[2] به نام اعتماد[3] مجموعهای از چهار نسخهی دستنویس است که یکدیگر را تکمیل کرده و روایتهای مختلفی از داستان یک تاجر وال استریت (اندرو) و همسرش (میلدرد) را در سالهای منتهی به رکود بزرگ[4]روایت میکند. در بخش اول که سهام[5] نام دارد و ظاهراً یک رمان پرفروش نوشتهی هارولد وانر[6] است، یک راهب مغول موفق میشود طی سقوط بازار سهام در سال 1929 درحالیکه همسرش در سوئیس بهطور غمانگیزی در مقابل یک بیماری روانی [روانتنی] تسلیم میشود، ثروت بادآوردهی عظیمی به دست آورد. بخش دوم زندگی من[7] نام دارد؛ زندگینامهی مختصر اندرو بیول[8] که بهوضوح الگوی سرمایهداری در کتاب سهام و پر از فصلهای ناتمام و پاراگرافهای خلاصهشده است. چند صفحهی اول ِبخش سوم، آینده[9]، که خاطرات خطخوردهی میلدرد[10] را شامل میشود، تصادفاً حذف شده است و روایتهای بخش آخر با عنوان گونیا[11] که دربارهی خاطرات طولانی پس از مرگ است را آیدا پارتنزا[12] _که زمانی ارواحنویس[13] سادهلوح کتاب اندرو بود_ مینویسد.
ساختار راشومونمانند[14] رمان با درک زیرکانه دیاز از روشهایی که با آنها بهطرزی حتمی و مسلّم خودمان را فریب میدهیم، تقویت و به نوبهی خود با وسواس مرکزی کتاب ترکیب میشود؛ شباهتهایی وحشتناک میان دنیای تخیل و امور مالی. حتی عناوین دستنوشتهها نیز بهتنهایی [برای پرهیز از خودفریبی] متقاعدکننده هستند. کتاب سهام میتواند به ابزارهای پولی یا دلبستگیهای خانوادگی اشاره داشته باشد. آینده هم یک قرارداد مالی پیشگیرانه است و هم چیزی که سعی میکند به گذشته تبدیل شود. وقتی آیدا در بروکلین بزرگ میشد، پدر مجردش که یک آنارشیست مغرور بود، اغلب به افق چشمگیر منهتن[15] آن سوی رودخانه اشاره میکرد و اصرار میکرد که همهی اینها یک رویا بوده است. «پول! پول چیست؟» با خودش غر میزد. «کالاها به شکلی کاملاً خارق العاده هستند.»
اندرو از بسیاری جهات یک سرمایهدار دمدمیمزاج است که بهطرزی بیمارگونه بر روی فانتزیِ نابِ پول متمرکز شده است. یک خوانندهی امروزی اگر بفهمد که اندرو فکر میکرد درآمدِ سریع در طول نسلها سرنوشت آشکار خانوادهاش است، تعجب نمیکند. زندگینامهی او مستقیماً از آین رند[16] گرفته شده است؛ مملو از اصول خودخواهانه: «منفعت شخصی باید یک دارایی عمومی باشد» و اظهارات تحقیرآمیز در مورد بشردوستی همسرش: «سخاوت، مادر ناسپاسی است». او هوش برتر میلدرد و نقشی که او در گسترش تجارتش ایفا کرده است را پنهان میکند و ترجیح میدهد او را بهعنوان کسی که درکی از زندگی ندارد به یاد بیاورد. او از آیدای بیستوچندساله میخواهد که چند لحظهی آرام را بین او و میلدرد تصور کند و آنها را در زندگی من [بخش دوم کتاب] بگنجاند. یک روز عصر هنگام شام، او آن صحنهها را برای آیدا بازگو میکند؛ طوری که گویی واقعاً اتفاق افتادهاند.
اعتماد فقط داستان مردی ثروتمند نیست که دروغ میگوید و راه رسیدن به قدرت را با استفاده از روشهای روانشناختی _زیر سؤال بردن عقل یا قدرت استدلال_ پیش میگیرد. نبوغ دیاز در آشکار کردن تدریجی این موضوع نهفته است که درست همانطور که اجسام بتنی و نیروی کار انسانی برای سود، به سهام و کالاهای قابلمبادله تبدیل میشوند، رماننویسانی مانند وانر نیز تشخیص سرطان را به یک بیماری روانپزشکی نسبت میدهند؛ زیرا داستان جذابتری میسازد. زمانْ خود تأثیری دارد که برخی از حقایق ناخوشایند را پنهان میکند و برخی دیگر را زیبا جلوه میدهد. چندین دهه پس از مرگ اندرو آیدا به عمارت خود که اکنون یک موزه است، باز میگردد؛ نه برای اینکه بداند چگونه بازار سهام را در فرایند سقوط دستکاری کرده است، بلکه به این دلیل که هنوز متوجه نشده میلدرد واقعاً کیست. او متوجه میشود که وانر مهمان همیشگی مهمانیهای شام میلدرد بوده و حتی زمانی که میلدرد در حال درمان سرطان در یک آسایشگاه سوئیسی بود، مدام با اندرو در حال مکاتبه بوده است: «باید به او در مورد ترکخوردگیهای اینجا بگویم!» آیا میلدرد نویسندهی مخفی سهام است؟ ما فقط میتوانیم حدس بزنیم.
وانر و اندرو اغلب ارزیابیهای گستردهای انجام میدهند. آنها ممکن است موفقیت مالی کسی را به خوشبینی روزگار نسبت دهند یا پیروزمندانه ادعا کنند که آینده متعلق به آمریکاست. از سوی دیگر، به نظر میرسد که زنان بیشتر به دنبال درست کردن جزئیات هستند؛ آیدا در اولین بازدید خود از مقر سرمایهگذاری گونیا متوجه میشود که ساختمان عظیمْ نور خورشید را در خیابانهای مجاور مسدود میکند و میلدرد زمانی که متوجه میشود بیماریاش غیرقابلدرمان است، با احساس آزادی وحشتناکی به زندگیاش ادامه میدهد. اعتماد رمان کمیابی است که هم منبع حیات و هم زندگی پس از مرگ را دربرمیگیرد. خط داستانی ممکن است گاهی آشنا به نظر برسد، اما شما با پیچوخمهای رمان به جلو هدایت میشوید؛ با اعتقاد به اینکه دیاز حقهی دیگری در آستین خود دارد. آیدا سالها پس از دوران شبحنویسیاش، گزارش میدهد که تنها نسخهی او از سهام در هم شکسته و این رمان اکنون مجموعهای از سه یا چهار کتابچه است: «به نظرم این ضعف تبدیل به کتاب میشود.»
منبع: گاردین
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- Wall Street
[2]- Hernan Diaz
[3]- Trust
[4]- Great Depression. رکود بزرگ دورهی رکود اقتصادی در سراسر جهان بین سالهای 1929 و 1939 بود که پس از کاهش شدید قیمت سهام در ایالات متحده آشکار شد. (منبع: ویکیپدیا)
[5]- Bonds
[6]- Harold Vanner
[7]- My Life
[8]- Andrew Bevel
[9]- Futures
[10]- Mildred
[11]- The Bevels
[12]- Ida Partenza
[13]- Ghostwriter. یک روحنویس برای نوشتن آثار ادبی یا روزنامهنگاری، سخنرانیها یا متون دیگری استخدام میشود که رسماً به شخص دیگری نسبت داده میشوند (با نام فرد دیگری منتشر میشود). سلبریتیها، مدیران اجرایی، شرکتکنندگان در اخبار و رهبران سیاسی اغلب نویسندگان ارواح را برای پیشنویس یا ویرایش زندگینامهها، خاطرات، مقالات، مجلات یا سایر مطالب نوشتاری استخدام میکنند. (منبع: ویکیپدیا)
[14]- Rashomon. راشومون داستان کوتاهی از ریونوسکه آکوتاگاوا است که برگرفته از مجموعهداستانهای ژاپنی است که در طول سالهای 794 تا 1185 نوشته شدهاند. یک فیلم جنایی_ هیجانی_ روانشناختی به کارگردانی و نویسندگی آکیرا کوروساوا نیز در سال 1950 به اقتباس از این کتاب ساخته شده است (منبع: ویکیپدیا)
[15]- Manhattan
[16]- Ayn Rand. نویسندهی روس_آمریکایی