زندگی تحت تربیت پدری که یکی از برجستهترین متفکران و نویسندگان قرن به شمار میرود چگونه است؟ پاسخ این سوال را کاترین تیت در کتاب پدرم برتراند راسل در کمال صداقت و شفافیت بیان میکند. او در این کتاب برتراند راسل را نه بهعنوان فیلسوفی با اندیشههای والا و پیشرو، بلکه بهعنوان پدری با خصوصیات انسانگونه و عادی معرفی میکند. کاترین با عبور از نظریات، آثار و فعالیتهای بیشماری که برتراند راسل غالباً با آنها شناخته میشود، تصویری عینی، روشن و متفاوت از زندگی حقیقی پدرش خلق میکند. تصویری خاکستریرنگ که آمیزهای از اندیشههای آرمانگرایانهی او با واقعیت زندگی است؛ واقعیتی که او تا واپسین روزهای زندگی طولانیاش از تلاش برای تغییر و بهبود آن دست نکشید و ناامید نشد و این امید پایانناپذیر را برای فرزندانش نیز به ارث گذاشت.
برتراند راسل حدوداً پنجاهساله بود که برای نخستین بار به دنیای پدری پا گذاشت؛ زمانی که یک زندگی تمامعیار، با فرازونشیبهای بسیار و پرجنجال را پشت سر گذاشته بود و تنها جای فرزندانی که ثمرهی این زندگی کامل باشند در آن خالی بود. پس از حدود نیمقرن زیستن، در نقطهای قرار داشت که اندوه خاطرات سخت و آشفتهی دوران کودکی و نوجوانیاش کمرنگ شده بود، سالها از ورودش به دانشگاه کمبریج و دنیای روشنفکران گذشته بود، طعم عشقهای پرشور، یک ازدواج و شکست عاطفی را چشیده بود، تجربهی یک جنگ جهانی را پشت سر داشت، خود را به واسطهی فعالیتهای سیاسیاش بهعنوان یک سوسیالیست صلحطلب به همگان شناسانده بود و حال آماده بود تا نظریات و اندیشههای خود را به فرزندانی منتقل کند که میتوانستند با تربیتی صحیح، بر پای علم و منطق و مطابق با انتظارات آرمانی و کمالگرایانه راه او را در راستای پیشرفت و دستیابی به جهانی آزاد، در سایهی صلح و به دور از جنگ و نابرابری ادامه دهند.
انزوا در حصار باغهای بهشت
یک تئوری چقدر میتواند در دنیای واقعی دوام بیاورد؟ اجرای یه برنامهی دقیق و هدفمند برای تربیت یک کودک، چقدر در ثابت قدم نگاه داشتن او در مسیر مورد انتظار موفق است؟ کاترین تیت میتواند نمونهای واقعی و پاسخی دقیق و واضح به این شیوهی تربیتی نوین باشد که برتراند راسل و همسرش برای فرزندان خود برنامهریزی کرده بودند. مسیری که آن دو کاترین و برادر بزرگترش را در آن هدایت کردند، شاید در نگاه اول ایدهآل به نظر میرسید، اما در دل آن خطاهایی وجود داشت که حتی از نگاه فیلسوفانهی برتراند راسل نیز پنهان مانده بود.
کودکی کیت و برادرش، جان، مصداق بارز یک زندگی آزادانه و خوش بود. مهمترین اولویت خانوادهی راسل در سالهای نخست زندگی دو فرزندشان، فراهم آوردن محیطی شاد و آرام بود؛ چراکه آنها شادی را ضرورتی اساسی برای رشد و تربیت صحیح کودک میدانستند. کودک باید طعم شیرین آن دوران خوش و بیدغدغه را حس میکرد و غرق در لذتهای زندگی، با کولهباری از خاطرات خوش، تجربیات گرانبها و امید، به سوی آینده و هدفی نهایی قدم برمیداشت. آزادی و رهایشی که آن دو در کودکی داشتند، چیزی کمیاب در آن زمانه بود که بسیاری از همنسلان آنها به واسطهی قوانین خشک و دستوپاگیر رایج تربیتی از تجربه کردنش ناکام مانده بودند. جملاتی نظیر «بنشین» یا «ساکت باش» هیچگاه به گوش کیت نخورده بود. او از همان نخستین سالهای زندگیاش آزادی اندیشه و عمل را تجربه کرد و یاد گرفت که بیهراس افکار و عقایدش را ابراز کند. «ما بهراستی باغ عدنی واقعی داشتیم، با وجود اینکه همیشه ماری در کمین بود.»[۱]
این آزادی و شادی اما هر دو بهشکلی سختگیرانه آنها را از آرامش ذهنی دور میکرد. در دیدگاه پدرِ فیلسوف و مادرِ استقلالطلب، راز تربیت صحیح، ایجاد عادات خوب و درستی بود که تنها از طریق تلاشهای سخت اخلاقی ممکن مینمود؛ عاداتی که برای رسیدن به موفقیت، مهم و به وجود آوردن آنها به هر قیمتی الزامی بود. اندکاندک پرتوهایی از خوشی و آزادی که ابتدا قلبشان را گرم و کودکیشان را آکنده از مسرت و شادی کرده بود، زیر سایهی کمالگرایی والدینشان کمرنگ و ناپدید شدند. زندگی آنها چنان استوار بر پایههای علم و منطق بنا شده بود که دیگر جایی برای وجود و بروز احساسات باقی نمانده بود. «پدرم مرد بسیار مهربانی بود، اما روش تربیتیاش پر از حملههای بیرحمانه به ذهن کودکانهی ما بود. یعنی کاملاً فراموش کرده بود که کودک چگونه دنیا را احساس میکند؟»[۲]
احساسات آن دو سرکوب و قربانیِ ماندن در مسیر کمالی میشد که گویی تنها مسیر ممکن برای طی کردن زندگی و دستیابی به هدف بود. خشنود ساختن پدر و مادر هرگز کار آسانی نبود و تلاشی مداوم و ارادهای پولادین میطلبید که حتی با وجود جنگیدن با نقطهضعفها و کاستیها، غلبهکردن بر ترسها و انکار و سرپوش گذاشتن بر احساسات نیز میسر نمیشد و در آخر همیشه نقصانی برای ایجاد حس دلخوری و شکست وجود دارد. شکستی که اگرچه کوچک و ناچیز مینموند، اما خراشی عمیق بر اعتمادبهنفس و عواطف دو کودک بر جای میگذاشت. «او در تمام عمرش در جستجوی کمال بود، کمال حقیقت ریاضی، شفافیت فلسفی کامل، قطعیت وجود خدا، فرمولی کامل برای جامعه، زنی کامل برای زندگی کردن در رابطهی انسانی کامل، آنها را هیچجا پیدا نکرد اما هرگز دست از جستجو نیز برنداشت.»[۳]
اگرچه کمالگرایی برتراند راسل و همسرش، بهترین و پیشروترین راههای آموزش و تحصیل را برای کیت و جان به همراه آورد، اما حسی از انزوا و تنهایی را نیز تا مدتهای طولانی با آنها همراه کرد. حسِ تلخِ «درک نشدن» و اندوه ناشی از آن تمام وجودشان را در بر گرفت و هیچ نشانی از آن خوشی و نشاط جز بر لبهای متظاهراشان باقی نگذاشت و درنهایت نهتنها برایشان موفقیتی به ارمغان نیاورد، بلکه یکی را به سوی افسردگی و دیگری را به سوی فروپاشی روانی سوق داد.
یک هدف؛ یک مسیر
آثار برتراند راسل همگی بر پایهی یک قطعیتِ تزلزلناپذیر بنا شدهاند. هیچ اگر و شایدی در آنها یافت نمیشود و جای امکانی و احتمالی در اندیشههای او نیست. هدف یکی است و مسیر نیز یکی. بیراههای در دنیای راسل وجود ندارد. تمام تلاشها، فعالیتها، نوشتهها و فریادها در جهت رهایی یافتن از ظلم و جهلیست که از ابتدای تاریخ بشریت گریبانگیر انسان بوده است. او معتقد است که «سعادت بشری» تنها به واسطهی جادوی علم به حقیقت تبدیل میشود و «منطق و استدلال، پیشرفت، عاری بودن از خودخواهی، چشمانداز تاریخی وسیع، خوشرویی، سخاوتمندی، خودکامی روشنییافته.» [۴] راهحل نهایی برای پایان دادن به تاریکیهای این سرنوشت شوم و رسیدن به سرانجامی روشن است.
گفتههای او مشخص، صریح و شفاف بود. منطق ْ راه سادهای بود که او برای پیشبرد زندگی به کار میگرفت و تمام پیچیدگیهای زندگی و شخصیتی را زیر نگاه منطقی و فیلسوفانهاش به دنیا ساده میکرد. کاترین تیت اما در این کتاب جلوهی دیگری از زندگی پدرش را نمایان میکند. او از جنگی سخن میگوید که میان اعتقادات راسخ و مستحکم پدرش در مقابل شک و تردیدی وجود داشت که همهی عمر با او بود. اگرچه این شک همواره مغلوب و کمرنگ بود و از دید جهان و حتی خودش پنهان میماند، اما دخترش آن را میدید و وجودش را حس میکرد. با این حال برتراند راسل همواره پیروز این جنگ ماند و اجازه پیشروی به تردیدها را نداد، درحالیکه فرزندانش اغلب در جنگ شکستخورده و ناکام ماندند.
زندگی کیت برخلاف پدرش در مهِ غلیظی از شک و تردید طی شد. نظریاتی که قرار بود نجاتبخش جهان باشند؛ نمیتوانستند موجب رهایی، پیروزی و سعادت او شوند و همین علت اصلی سرافکندگی و احساس حقارتش میشد. هدف را میشناخت و مسیر را بلد بود، اما دلیلی متقاعدکننده برای طی کردن آن نمییافت. میدانست که باید سختکوش، شجاع و صادق باشد، اما چگونگی آن را نیاموخته بود. او سالهای زیادی را در اندوه گذراند. از پدر و مادر و بیش از آن دو، از خودش عصبانی بود که نمیتوانست انسان کامل و مورد انتظار آنها باشد و به همین سبب خود را لایق عشق آنها نمیدید. سالها طول کشید تا به واسطهی تجربیات خودش، دوری از خانه، ازدواج و تشکیل خانواده، از این غم خلاصی یابد. تنها چیزی که او را برای گذر از آن دوران یاری میکرد، امید به تلاش مستمر و خستگیناپذیری بود که از پدرش آموخته بود. کیت مسیر را متفاوت طی کرد. راه تعریفشدهی برتراند راسل، نمیتوانست او را مقصد برساند پس او راه متفاوت خود را ساخت. هدف همان بود و انگیزه همان، اما مسیر، مسیر کیت بود؛ مناسب با احساسات، افکار و اعتقاداتش.
پدرم برتراند راسل شرح احساسات شکننده و عمیق کیت نسبت به زندگی است؛ احساساتی که مدتها انکار و سرکوب میشد اما سرانجام او را شکست و از درونش بیرون گریخت. او تحت تربیت و نظارت پدرش، نگرشی و اعتقاداتی کاملاً متفاوت از او پیدا کرده بود که از ابراز آنها شرم داشت. اگرچه برتراند راسل هیچگاه او را بابت افکارش مورد سرزنش قرار نداد و با توجه به اعتقاد استوارش به آزادی بیان و اندیشه، او را همانطور که بود پذیرفت، اما احساسات کیت بابت فرزندِ مورد انتظارِ والدین نبودن، همچنان آزرده و آسیبدیده بود. او در این کتاب در کمال دقت و صداقت به شرح جزءبهجزء تمام این احساسات میپردازد. از تمام عادتهای رفتاری کوچک و بزرگ درش صحبت میکند و تآثیر آنها را بر زندگی خود و برادرش توضیح میدهد.
او تصویر برتراند راسل را در این کتاب آنطور که در ذهن خودش شکل گرفته، نه آنچنان که جهان از او دیده است، ترسیم میکند؛ نه بهعنوان یک فیلسوف برندهی جایزه نوبل، انسانی خشک، با اعتقاداتی مستحکم و ارادهای پولادین، بلکه بهعنوان یک پدرِ گاه با محبت و گاه سختگیر و شوخطبع و خونگرم. پدری که اگرچه گاهی به او معترض است، اما عشق ابدی او را در دل خود زنده نگه داشته است و همواره با نگاهی ستایشگرانه وجودش را مینگرد و از داشتنش خشنود است. با وجود مقالات و آثار متعدد در رابطه با زندگی برتراند راسل، دریچهی چشمان دخترش شاید بهترین و نزدیکترین وجههی او به خود واقعیاش را نمایان کرده باشد؛ نمایی صمیمی، صریح و بیپرده که بیشک طریقی نو، جذاب و هموار برای شناخت این مرد بزرگ است.
منابع: تیت، کاترین، پدرم برتراند راسل، ترجمهی بهار سرلک، تهران، نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۹
[۱]- تیت، ۱۳۹۹: ۱۰۱
[۲]- همان، ۱۰۱
[۳]- همان، ۱۵۰
[۴]- همان، ۲۴۷