دکمههای نقرهای یک داستان تصویری و کاملا فلسفی دربارهی اتفاقاتی است که در یک لحظه در سرتاسر شهر یا کشور یا تمام دنیا میفتد. داستان دربارهی برادر کوچک جودی است. در حالیکه جودی قرار است آخرین دکمه اردک نقاشی اش را بکشد، جاناتان بزرگترین اتفاق زندگی خود را رقم میزند. در فاصله رخ دادن این اتفاق است که ما با تصاویر باب گراهام در شهر زندگی جودی و جاناتان سفر میکنیم. به فاصلهی کشیدن یک دکمه در نقاشی جودی یک پر مثل برگ پاییزی آرام آرام از جلوی پنجره میگذرد. در همان یک لحظه در خانه همسایه آلیس دارد خرده چوبها و سنگها را میاندازد بیرون. یک خیابان آن طرف تر سربازی از مادرش خداحافظی میکند. در بیمارستان «مرسی» کودکی به دنیا میآید و نور خورشید به پنجرههای شهر میخورد و در هزاران اداره و هزاران جیبُ، تلفنها زنگ میخورد. در همان یک لحظه است که جاناتان موفق میشود اولین قدم زندگیاش را بردارد. نویسنده تلاش کرده است در یک داستان ساده آنچه از دنیا را که ما به آنها توجه نمیکنیم به نمایش بگذارد و به مخاطب خود بیاموزد که تک تک این چیزهای ساده و معمولی مهماند. اما مهمتر از آن گراهام به مفهوم لحظه اشاره دارد. او تلاش میکند به جریان یک زندگی در یک لحظه که علی رغم تصور ما کوچک است اشاره کند. او به مخاطبان خود اعلام میکند که «لحظه» اتفاق مهمی است. در دل داستان او ما مهارت همدلی و نگاه دقیق به دنیای اطرافمان را میآموزیم.
دکمههای نقرهای
معرفی کوتاه کتاب کودک دکمههای نقرهای نوشتهی باب گراهام
نویسنده مهمانیکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳