کتاب در عمق صحنه
نویسنده: فریبا وفی
«زندگی» من بیست و هشت سال بیشتر نداشت، ولی پیر و ناخوش بود و صورتی زشت و از ریخت افتاده داشت. چشمان بیحالتش را به من میدوخت و ساعتها خیره نگاهم میکرد. از قیافه کمخون و هیکل وارفتهاش حالم بهم میخورد و یک روز، روزی که همه جا مثل قبر تاریک بود، او را به پستو بردم و تمام نفرت و بیزاریام را در انگشتانم جمع کردم و گردنش را فشار دادم. دیگر تحملش را نداشتم. چشمانش که از حدقه بیرون زده بود برای لحظهای جان گرفت و با تضرع نگاهم کرد. دلم برایش سوخت و یاد روزهایی افتادم که موهایش سفید نبود و مژههایش نریخته بود.
آه... او قبلا این قدر پژمرده و بدحال نبود. جوان بود و برق امید و آرزو در نگاهش میدرخشید.
وقتی پدر مُرد لباس سیاه تنش کرد و دیگر درش نیاورد.
وقتی به رضا دل بست و دروغ شنید به طرز عجیبی زشت شد.
صفحه 68
- نام کتاب: در عمق صحنه
- ناشر : چشمه
- تعداد صفحات: 92
- شابک: 9789646194090
- شماره چاپ: 9
- سال چاپ: 1400
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان کوتاه فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
پس از سالها....
مروری بر کتاب بعد از پایان نوشتهی فریبا وفی
تماشاخانهای در عشق و شرجی و مه
به مناسبت درگذشت اصغر عبداللهی مروری بر کتاب «هاملت در نمنم باران»
جنایت در کوچههای تهران
مروری بر کتاب جمجمهی جوان نوشتهی لاله زارع
کتاب های پیشنهادی