کتاب شایعات اطراف دکه روزنامه فروشی
نویسنده: رسول یونان
حیاط زندان کوچک بود. دور یک دایره فرضی میدوید، اگر مستقیم میدوید به دیوار بر میخورد. غرق در فکر بود. میدوید و گذشته را مرور می کرد. صدای زنش در گوش هایش میپیچید: «تو خونه هیچی نداریم!»
چشمهای غم زده زن و آینای کوچکش در ذهنش خاموش و روشن میشدند. قدمهایش را تندتر بر میداشت تا از رنجها بگریزد. اما آنها دستبردار نبودند، همراه با او میدویدند... از وقتی که به دنیا آمده بود مثل سایهاش با او بودند. یگانه فرزند خانوادهاش بود. در پنج سالگی پدر و مادرش را در یک تصادف جادهای از دست داد. خودش هم زخمی شد اما زخمش جدی نبود. بعد از این اتفاق عمویش سرپرستیاش را به عهده گرفت. علاقهای به درس و مشق نداشت، از همان شروع نوجوانی لباس کارگری به تن کرد و کیسههای گچ و سیمان به دوش کشید و آجر بالا انداخت.
صفحه ۲۵- نام کتاب: شایعات اطراف دکه روزنامه فروشی
- ناشر : ثالث
- تعداد صفحات: 96
- شابک: 9786004057233
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1400
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان کوتاه فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
از جنون خودت مراقبت کن
مروری بر کتاب من شماره سه نوشتهی عطیه عطارزاده
دیگریِ دروغین، دیگریِ راستین
مروری بر نمایشنامهی آی بیکلاه، آی باکلاه نوشتهی غلامحسین ساعدی
شاهد کامل صدا ندارد
مروری بر کتاب باقیماندههای آشویتس نوشتهی جورجو آگامبن
کتاب های پیشنهادی