کتاب جدایی تقدیرها

نویسنده: ورونیكا راث

ناگهان حس کردم خیلی غول‌پیکرم، مانند دیواری از عضله. سیفا نحیف نبود (هیکلی باریک و عضلانی را داشت) اما بدنش مثل من نبود، من شانه‌ها و لگنی قوی و عریض داشتم. می‌توانستم با ضربه‌ای او را نقش بر زمین و بخشی از من می‌خواست این کار را امتحان کنم. شاید همان بخشِ نوآوک من بود؛ اگر سیفا به جای اینکه مرا با بچه‌ای دیگر عوض کند در امان نگه می‌داشت، این بخش هرگز به وجود نمی‌آمد.

صفحه 206

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب جدایی تقدیرها

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

سکوت خود را به تو تقدیم می‌کنم

معرفی کتاب سکوت خود را به تو تقدیم می‌کنم، آخرین کتاب ماریو بارگاس یوسا

جادوی افسانه‌ای یک اسطوره

گابریل گارسیا مارکز: مروری بر زندگی و آثار

این غذا زرافه و لاکپشت دارد

معرفی کتاب کودک خوراک زرافه با سالاد لاک‌پشت نوشته‌ی رضا دالوند

کتاب های پیشنهادی