کتاب مرگامرگی
نویسنده: شرمین نادری
پیرهن آبی
خواب میبینم پشت در یک خانهی قدیمی ایستادهام. دست گذاشتهام روی دیوارهای آجری خانه و سرک میکشم که از پشت در چوبی تا حیاط را ببینم. تا اینجا خواب من اشکالی ندارد. مثل بقیهی شبها دارم خواب شهر کوچکی را میبینم که مدتیست خانهام شده، شهر کوچک و قدیمی و پرسروصدا که هنوز همهی کوچهپسکوچههایش را نمیشناسم.
حالا توی خوابام انگار یکی صدایم میزند، صدا از توی خانه و همراهاش عطر خوشآیند و وسوسهکنندهی شکوفههای هلوست.
من میگویم: هان؟ و بعد ترسی ناشناخته پنجول میکشد به گردنام، آن وقت نمیدانم چرا پایم را میگذارم روی پلههایی که به در خانه میرسند، پلههای بلند و خزهگرفته و سرد و همانوقت است که یادم میافتد امیر گفته بود: هواخوری ممنوع است و با بدجنسی خندیده بود به من.
صفحه ۶۷- نام کتاب: مرگامرگی
- ناشر : بان
- تعداد صفحات: 200
- شابک: 9786226414487
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1400
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان کوتاه فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
عملکرد مغز ما چگونه است؟
مروری بر کتاب گندزدایی از مغز نوشتهی فیث جی. هارپر
بزرگ شدن آنقدرها هم بد نیست
مروری بر کتاب کودک دوست ندارم بزرگ شوم! نوشتهی دیو پتی
تن تن و هرژه
دربارهی هرژه و آفرینش ماجراهای تن تن
کتاب های پیشنهادی