کتاب تعمیرکار

نویسنده: برنارد مالامود

یک شب در اواسط زمستان، در سرما و سیاهی غلیظ ساعت چهار بامداد، سردبوک و ریشتر گاریچی به اصطبل آمدند، دو دسته اسـب بردند و شـش اسب در اصطبل گذاشتند. پاکوف، که دو روز پیش به آجرپزی آمده بود، صدای قدم‌های سنگین آن‌ها را روی سنگ فرش‌های پوشیده از برف شنید و فوراً از تخت بیرون پرید، شمع کوتاهی را روشن کرد و با عجله لباس پوشید. مخفیانه از پله‌های پشتی اتاقش در بالای اصطبل پایین آمد و از کنار نرده‌ها و کوره‌ی آجرپزی گذشت تا به انبار رسید. بی‌حرکت در هوای سرد و مرطوب، گاریچی‌ها و دستیارهایشان را دید. در حالی که از پوستین‌ها و پهلوی اسب‌هایشان بخار بلند می‌شد و مشغول پر کردن گاری‌ها از آجرهای زرد و بزرگ و سنگین بودند. کار به کندی پیش می‌رفت، یکی از مردان آجر را به سمت کس دیگری می‌انداخت و او هم آن را به سمت گاریچی که روی گاری ایستاده بود، گاریچی هـم آن را در هوا می‌قاپید و در کاری می‌چید.

صفحه ۶۱

افزودن به پاکت خرید 110,000 تومان

کتاب تعمیرکار

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

چرا زندگی بهتری نمی‌سازیم؟

مروری بر کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید نوشته‌ی جفری یانگ و جنت کلوسکو

آن روی نازیبای دنیای قشنگ نو

مروری بر کتاب دنیای قشنگ نو نوشته‌ی آلدوس هاکسلی

کیکی با طعم شیرین خانواده

مروری بر کتاب کودک خانواده شبیه کیک است نوشته‌ی شونا آینز

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 110,000 تومان