کتاب داستان خانوادگی
نویسنده: واسکو پراتولینی
وقتی مادرمان مرده تو بیستوپنج روزه بودی و دور از او روی تپهها زندگی میکردی. دهقانانی که ازت مواظبت میکردند٬ به تو شیر گاو میدادند. یکبار که با مادربزرگ به دیدنت آمدیم٬ من هم از آن شیر خوردم. شیر غلیظ و گرم و کمی ترشمزه بود و دلم را بههم زد. مزهٔ آن چنان معدهام را بههم ریخت که بالا آوردم و لباسم را کثیف کردم. مادربزرگ به صورتم سیلی زد. تو از آن شیر لذت میبردی و برای سلامتیات مفید بود. بچه چاق٬ خوشگل٬ و موبوری بودی و دو چشم درشت آبیرنگ داشتی. مادربزرگ چشمانش را که همیشه از اشک خیس بود٬ پاک میکرد و به اطرافیان میگفت: «اين بچه تصویر سلامتی است.»
صفحه ۹- نام کتاب: داستان خانوادگی
- مترجم: بهمن فرزانه
- ناشر : کتاب پنجره
- تعداد صفحات: 137
- شابک: 9789647822091
- شماره چاپ: 2
- سال چاپ: 1398
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان ایتالیایی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
احساسات به ما چه میگویند؟
مروری بر کتاب کودک گفتوگو کنیم دربارهی احساسها نوشتهی فلیسیتی بروکز و فرانکی آلن
من به پوزیتیویسم شما نه میگویم!
رنه ولک: مروری بر زندگی و آثار
«نَه»ترسیدن
مروری بر کتاب قدرت بیقدرتان نوشتهی واتسلاف هاول
کتاب های پیشنهادی