کتاب ناصر و فردین
نویسنده: رضا کیانیان
من فکر میکنم بازیگری در وجود آدمهاست. از وقتی شروع میشود که ادم خودش را میشناسد. اول بگویم که خوشحالم که با شما صحبت میکنم:
ما درِ خلوت به روی غیر ببستیم از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
پدرم سینمایی داشت در خیابان سیروس که بالاخانۀ آنجا هنوز هم هست. به نام سینما شرق. فکر میکنم سال 1314 یا 15 بود. آن موقع پدرم با دوستان و اقوامش سینمایی درست کردند که دستهجمعی آنجا را اداره میکردند. ما هم در خانه با دخترخالهها و پسرخالهها پردهای میکشیدیم و چراغ روشن میکردیم و حرکاتی میکردیم. چون سینما مسألۀ روز بود. ما هم عاشقش بودیم.
صفحه 9
مطالب پیشنهادی
او هم یک قهرمان است
معرفی کتاب دکتر ژیواگو نوشتهی بوریس پاسترناک
همهی اینها زندگی من را ساختند
مروری بر کتاب کودک تکههایی که من شدند نوشتهی رنه واتسون
جهان به مثابهی یک کتاب
مروری بر کتاب پروست و من نوشتهی رولان بارت
کتاب های پیشنهادی